جشن خوردادگان
جشن رسايي و تندرستي و سرسبزي برتمام همكيشان خجسته باد
منوچهر ارغواني
- جشن خوردادگان روزخورداد از خوردادماه برابر با چهارم خورداد در گاهشماری ایرانی جشنی در ستایش و گرامیداشت «خرداد»( خورداد) که در اوستایی »هَئوروَتات« (haurvatat) و در پهلوی«خُردات» خوانده میشود و به مانک رسایی و تندرستی و کمال و نام یکی از هفت امشاسپند است
واژهی اوستایی «هئوروتات» در سانسکریت به صورت«سَئوروَتات» آمده است و «کوشیار اصفهانی» آن را«عید البقر»نوشته است.
خورداد = (خرداد) امشاسپند نگاهبان آبها، نهرها و دریاها است و مظهری است از مفهوم نجات بشر و از آنجا که پارهای از مراحل آفرینش، مانند آب و گیاه به گونهی طبیعی جفتاند، همواره در متون کهن همراه با امرداد، امشاسپند ن گاهبان گیاه آورده میشود.
پیشکش این دو امشاسپند ثروت و رمه (چهار پایان) است، به گونهای که این دو، نمایندهی آرمانهای نیرومندی، سر چشمهی زندگی و رویش هستند.
هماوردان خاص آنها، دیوان «گرسنگی» و «تشنگی»اند و همکاران خورداد نیز، ایزد «تیشتر» و «باد» و «فروهر پرهیزکاران» هستند.
در باور ایرانیان، خورداد در هنگام حملهی اهریمن، آب را به یاری فروهرها میستاند، به باد میسپارد و باد آن را با شتاب به سوی کشورها میبرد و به وسیلهی ابر میباراند.
در نامگذاری ماهها، خورداد و امرداد در دو طرف ماهی هستند که نماد آن «تیر» یا «تیشتر» است و تیشتر ایزد باران است.
در بُـندهشن ))Bundahisn آغاز آفرینش))، یکی از کتابهای پهلوی که بر اساس ترجمهها و تفسیرهای اوستا تدوین یافته و در بردارندهی اسطورههای مربوط به آفرینش، تاریخ اساطیری و واقعی ایرانیان، جغرافیای اساطیری و حتی نجوم و ستاره شناسی است، دربارهی این امشاسپند آمده است :
خورداد سرور سالها و ماهها و روزهاست ؛ [ و این ] از این روی است که او سرور همه است. او را آب مایملک دنیوی است. هستی، زایش و پرورش همهی موجودات جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست. چون اندرسال، [ اگر ] نیک شاید زیستن، به سبب خرداد است ... او که آب را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه، خورداد [ از او ] آسوده یا آزرده بود. او را همکار، تیر و باد و فروردین است»
در یشتهای اوستا، برای دو امشاسپند، «اردیبهشت» و «خرداد»، هر یک یشتی جداگانه موجود است. «خرداد یشت»، چهارمین یشت اوستا است که متاسفانه آسیب زیادی دیده و بسیاری از واژگان آن از بین رفته یا ناخواناست. ولی در آنچه اکنون دردست است (در یازده بند)، به یاد کردن از امشاسپندان به ویژه خورداد سفارش بسیار شده، چون یاد آنان دیوان را دور میسازد و یاد خورداد، به ویژه دیو «نسو»= (دیو فساد و گندیدگی) را میراند. دراین یشت، به صراحت آمده که خداوند امداد و رستگاری و رامش و سعادت را از طرف امشاسپند خرداد به مرد پاک دین می بخشد.
در بند ده این یشت میخوانیم :
«او را - امشاسپند خرداد را - برای فـَرّ و فروغش با نماز به بانگِ بلند و با زَور (1) میستاییم.
ما امشاسپند خورداد را با هَوم (2) آمیخته با شیر، با بَرسَم (3) با زبان خرد، و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن رسا میستاییم.»
نیاکان فرهیختهی ما در این روز به کنار چشمهسارها، رودها و دریاچهها رفته و همراه با نیایش اهورامزدا و جشن و شادمانی تن خود را نیز با آب میشستهاند.
ابوریحان بیرونی نیز در آثار الباقیه به مراسم شستشوی ویژهای که در این روز برگزار میشده است اشاره میکند.
اهورامزدا از سرچشمهی بخشایندگی خویش این فروزه را به واسطهی امشاسپند هئوروتات به آفریدگان خود بخشیده تا هر پدیدهای رسا گردد و رسایی و تندرستی نه تنها ویژهی این جهان است، بلکه رسایی مینوی و تندرستی روح و روان، هدف والای جهانیان است.
اهورامزدا میخواهد که همگان به یاری امشاسپند هئوروتات از این بخشایش مینوی و مهربانی حقیقی برخوردار گشته و هرکس بتواند با نیروی رسایی و پرورش و افزایش آن در وجود خویش، دارای مقام رسایی و کمال بیزوال گردد.
پانوشتها :
زَور نوعی فدیه آیینی که در آن معمولا آب یا شیر و یا نوشیدنیهای دیگر میریزند.
هَوم گیاهی مقدس که در برخی از جشنها با کوبیدن آن در هاون نوشیدنیای درست میکنند و فشردن آن آیینی از نوعی قربانی غیر خونین است.
بَرسَم دستهای از شاخههای کوچک درختان که با نواری به هم متصل میشوند و در مراسم آیینی به کار برده میشوند.
جشن اردیبهشت گان
و آیین تش مس
آیین «تشمس» «آتش بزرگ كردن» و يا به گويش دری آیین «تشمس»، آیینی است که در روز اردیبهشت امشاسپند و ماه اردیبهشت امشاسپند برابر گاهنمای زرتشتی برگزار میشود. ارديبهشت امشاسپند، فروزهي راستي بيپايان است و آتش، نمودي از روشنايي بيكران خداوندي است. ارديبهشت امشاسپند، موكل و پاسدار آتش در جهان مادي است. از همين روي است كه با فرارسيدن اين ماه، آيين «تش مس» برپا ميشود. روز ارديبهشتامشاسپند از ماه ارديبهشت، روز آذرايزد، روز سروشايزد و ورهرامايزد، روزهايي هستند كه ما بهدینان باور داريم كه برای بزرگ كردن آتش، نيكو است. در اوستاي «برساد» چنين ميخوانيم: به خشنودي ارديبهشت بلند و آذر و سروش و ورهرام. به هريك از امشاسپندان، سه ايزد منسوب هستند، كه اين ايزدها، ياوران و همكاران امشاسپند، به شمار ميآيند. آذر و سروش و ورهرام، سه ايزد منسوب به ارديبهشتامشاسپند و ياوران اين امشاسپند هستند. از همينروي در ماه ارديبهشت بهويژه در روز ارديبهشت، روز آذر، روز سروش و روز ورهرام، آيين «تشمس» را به جاي ميآوريم. موبد مهربان فيروزگري دربارهي اين آيين، میفرمایند: «به هر روي همهي زرتشتيان خود را در برابر روشني و پابرجايي آتش آتشكدهها، مسوول ميدانستهاند، خودشان را در تهيهي خوراك آتش و هر آنچه در پيوند با اين آتش سپند است، مسوول ميدانستهاند اما گهگاه پيش ميآمده كه توانش را نداشتهاند بنابراين با بهجا آوردن آيين «بزرگ كردن آتش»، باور بر اين بوده كه هرچه كوتاهي در نگهداري آتش كردهاند، جبران ميشود.» موبد فيروزگري گفت: «زرتشتيان همواره ثواب برگزاري اين آيين را به اندازهي ساخت يك درمهر ميدانستهاند.» چگونگی برپایی آیین تشمس: براي برپايي چنين آييني، موبد از شب پيش از برپايي مراسم(گاه اُشهن)، خواندن «يسنا» را آغاز ميكند. يسنا بر آتش خوانده ميشود و اين آتش در روز برگزاري آيين «تشمس»، به آتش آتشكده ميپيوندد. اين آيين به سادگي و به زيبايي، امشاسپندان را به تصوير ميكشد. ٦آجر بر روي زمين چيده ميشود؛ يكي از آجرها بيرون از جايگاه آتش است و ٥ آجر ديگر به ترتيب درون جايگاه آتش تا پاي آپریگون آتش درون آتشكده، چيده ميشوند. بر روي هركدام از اين آجرها، دستهاي «سرفت»(ساقههاي بلند گندم) ميگذارند و از آتشي كه درون آتشدان كوچكي است كه شب گذشته، موبد بر آن يسناخواني كردهاست، بر اين سرفتها، به ترتيب آتش مينهند تا به آتش سپند آتشدان آتشكده برسند. از آجر نخست آغاز ميكنند كه گويي پلهي نخست است، پلهي وهمنامشاسپند. آتش از اين پله به كمك سرفتها به پلهي بعدي يعني ارديبهشت امشاسپند، پس از آن به پلهي سوم يا شهريورامشاسپند، سپس پلهي پنجم، خوردادامشاسپند، پس از پلهي پنجم به پلهي ششم يا امردادامشاسپند منتقل ميشود و سرانجام به آتش آتشكده كه نمادي از روشنايي بيپايان است، ميرسد. در اين آيين به ترتيب، ٦ گامي را كه به باور ما زرتشتيان، بايد يكي يكي، پشت سر گذاشته شود تا در ذات روشنايي بيپايان، محو شويم، به زيبايي به نمايش درميآيد. از انديشهي نيك يا وهمن آغاز ميكنيم تا به بيمرگي يا امرداد كه پلهي ششم است برسيم و سرانجام به روشنايي بيپايان بپيونديم. موبد موبدان رستم شهزادی دربارهي آتش ميگويد: «ما زرتشتیان پروردگار را «نورالانوار» یا «شیدانشید» مینامیم و براین باوریم که هر نوری، ذرهای از روشنایی بیکران پروردگار است و یکی از مظاهر بیپایان اوست که به لطف و مرحمت او بهرهی آدمیان شده و هستیبخشترین عنصر روی زمین است. گلها، درختان و گیاهان به سوی نور رشد میکنند و در نور، ادامهی زندگی برایشان ممکن است. انسان نیز تنها در کنار نور میتواند به هستی خود ادامه بدهد.» ما زرتشتيان با «تش مس» كردن بر اين باوريم كه آتش وجودي خويش را نيرو ميبخشيم.
با سپاس فراوان از خانم روشن جهت گرد آوری و ارسال این نوشته آموزنده
_________________________________________________
چهارشنبه سوري در باور زرتشتيان
تفسير چهارشنبه سوري در آيين زرتشتيان
منوچهر ارغواني -
ازچهارشنبه سوري با نام جشن سوري ياد شده است كه در معني واژه و تفسير آن عقايد مختلف است این آیین از نظر سنت زرتشتیان چنین تفسیر شده است
در باور ما زرتشتیان ده روز ماند به عید را به پیشواز روان فروهر درگذشتگان می رویم یعنی روز اشتاد از ماه اسفند پنجه کوچک شروع می شود و بنا به سنت ها و بنا به باورمان سر کوچه ها و محله ها در زمان قدیم آتش روشن می کردند و با این عمل به پیشواز روان فروهر درگذشتگان می رفتیم و بعد از پنجه بزرگ که آخرین روز آن وَهيشتواش است شب هنگام یا سپیده دم به پشت بامها میرفتیم و روی بامها آتش روشن می کردیم و روان فروهر در گذشتگان را بدرقه می کردیم فرهنگ ما روزهای شنبه یک شنبه دوشنبه و چهار شنبه وجود ندارد و روزهای ما با نام اورمزد آغاز و به انارام ختم می شود.
و یکی از این روزها که در سر کوچه ها و خیابان ها آتش روشن می کردند این روز با شب چهار شنبه مصادف شد و این كه اعراب، روز چهارشنبه را نحس ميدانستند و درآن روز عروسي و مسافرت و حمام و ... نميكردند. و احتمالا ايراني ها تحت تاثير اعراب ،آخرين چهار شنبه سال را با مراسمي به پايان ميبردند تا از نحسي چهار شنبه هاي سال جديد دور باشند. پس این روز را به عنوان چهار شنبه سوری آتش روشن می کردند تا نحسی آن روز را از بین ببرند و بعد ها در فرهنگ ایران به اسم چهارشنبه سوری جا افتاده است
این مراسم برگرفته از سنت ماست ولي جزء آيين ما نيست چون ما زرتشتیان به آتش بی حرمتی نمی کردیم ما به آن احترام می گذاریم آنچه که در فرهنگ ما هست هنگامی که پنجه کوچک شروع می شود بر سر کوی و محله ها آتش روشن می کردیم و به پیشواز روان فروهر درگذشتگان مي رفتند و شب پاياني پنجه که روز بعد آن اورمزد و فروردین ماه بوده بر فراز بامها آتش روشن می کردند و روان فروهر در گذشتگان را بدرقه می کردند. و بر این باور بودیم که در این 10 روز روان فروهر در گذشتگان به خانه ها کوچه ها و محله ها می آمدند و سر کشی می کردند که ببینند خانه آنها تمیز باشد پاک باشد خانواده ها در کنار هم باشند و با هم همازوری داشته باشند آنها خوشحال و شاد می شدند و برکت به آن خانه می آمد و اگر بر عکس بود ناراحت می شدند و وقتی از اینجا می رفتند با این نگرانی با این دل آزردگی تا سال آینده برگردند و ببینند آیا خانواده شان کنار هم هستند یا خیر و
به این شکل ما به این سنت ها و باور ها اعتقاد داریم .
______________________________________________________________________________________________________________
منوچهر ارغواني -
ازچهارشنبه سوري با نام جشن سوري ياد شده است كه در معني واژه و تفسير آن عقايد مختلف است این آیین از نظر سنت زرتشتیان چنین تفسیر شده است
در باور ما زرتشتیان ده روز ماند به عید را به پیشواز روان فروهر درگذشتگان می رویم یعنی روز اشتاد از ماه اسفند پنجه کوچک شروع می شود و بنا به سنت ها و بنا به باورمان سر کوچه ها و محله ها در زمان قدیم آتش روشن می کردند و با این عمل به پیشواز روان فروهر درگذشتگان می رفتیم و بعد از پنجه بزرگ که آخرین روز آن وَهيشتواش است شب هنگام یا سپیده دم به پشت بامها میرفتیم و روی بامها آتش روشن می کردیم و روان فروهر در گذشتگان را بدرقه می کردیم فرهنگ ما روزهای شنبه یک شنبه دوشنبه و چهار شنبه وجود ندارد و روزهای ما با نام اورمزد آغاز و به انارام ختم می شود.
و یکی از این روزها که در سر کوچه ها و خیابان ها آتش روشن می کردند این روز با شب چهار شنبه مصادف شد و این كه اعراب، روز چهارشنبه را نحس ميدانستند و درآن روز عروسي و مسافرت و حمام و ... نميكردند. و احتمالا ايراني ها تحت تاثير اعراب ،آخرين چهار شنبه سال را با مراسمي به پايان ميبردند تا از نحسي چهار شنبه هاي سال جديد دور باشند. پس این روز را به عنوان چهار شنبه سوری آتش روشن می کردند تا نحسی آن روز را از بین ببرند و بعد ها در فرهنگ ایران به اسم چهارشنبه سوری جا افتاده است
این مراسم برگرفته از سنت ماست ولي جزء آيين ما نيست چون ما زرتشتیان به آتش بی حرمتی نمی کردیم ما به آن احترام می گذاریم آنچه که در فرهنگ ما هست هنگامی که پنجه کوچک شروع می شود بر سر کوی و محله ها آتش روشن می کردیم و به پیشواز روان فروهر درگذشتگان مي رفتند و شب پاياني پنجه که روز بعد آن اورمزد و فروردین ماه بوده بر فراز بامها آتش روشن می کردند و روان فروهر در گذشتگان را بدرقه می کردند. و بر این باور بودیم که در این 10 روز روان فروهر در گذشتگان به خانه ها کوچه ها و محله ها می آمدند و سر کشی می کردند که ببینند خانه آنها تمیز باشد پاک باشد خانواده ها در کنار هم باشند و با هم همازوری داشته باشند آنها خوشحال و شاد می شدند و برکت به آن خانه می آمد و اگر بر عکس بود ناراحت می شدند و وقتی از اینجا می رفتند با این نگرانی با این دل آزردگی تا سال آینده برگردند و ببینند آیا خانواده شان کنار هم هستند یا خیر و
به این شکل ما به این سنت ها و باور ها اعتقاد داریم .
______________________________________________________________________________________________________________
اخرین سفر یک اتش
کیومرث سامیا کلانتری
بنا بر نوشته روانشاد رشید شهمردان هفت اتش اتشکده پارس برای این که بدست دیگران نیفتد و خاموش نگردد از پارس بطرف یزد نزدیکی های عقدا بردند و روستایی تاسیس کردند و هفت ادریان در ان روستا ساختند تا اتش ها در ان جا نگه داری کنند . امروز هم با گذشت چندین سال ان روستا را بخاطر هفت ادریانی که در ساخته اند هفت ادر می نامند بدون این که بدانند به چه معنی است و اهالی ان محل بان روستا هفت در می گویند به قول دکتر اسلامی ندوشن چون اتش باعث هم بستگی جامعه زرتشتی می شده اتش حکم پرچم را داشته و زرتشتیان را بدور خود جمع می کرده . از اینرو غیر از روستا ییان هفت ادر زرتشتیان دیگر مناطق نیز که از وجود این اتش ها با خبر شده بودند برای دیدن اتش ها به هفت ادر می رفتند این اجتماع زیاد باعث شد که سایرین بفهمند که در ان جا خبر ها یی است و با خبر شدند که این اتش ها باعث اجتماع زرتشتیان گردیده . تصمیم گرفتند به روستای هفت ادر رفته و اتشکده ها را ویران کنند . اهالی روستا با خبر شدند و پنهانی اتش ها را از هفت ادر به قلعه عقدا انتقال دادند و چون عقدا نزدیک هفت ادر بود از ترس این که سایرین بفهمند که اتش را بان جا برده اند اتش ها را از قلعه عقدا به داخل غاری در پشت کوه ارجون انتقال دادند . این غار معروف است به شگفت یزدان که اهالی محل بان اشگفت می گویند و سی سال درون این غار از این اتش ها پرستاری کردند نویسنده که خود از این غار دیدن کرده می داند که چه راه سختی باید تا دهانه غار را پیمود و بعد از انکه بدهانه غار رسیدی دیواره بلندی است که بسختی می توان از ان گذشت و وارد غار شد . جالب است که هنوز کسی نتوانسته انتهای این غار را پیدا کند چون داخل غار راه هایی وجود دارد که باید بحالت سینه خیز بدرون انها رفت . بعد از سی سال که دیدند دیگر نمی توانند اتش ها را داخل غار نگهداری کرد هفت موبد مسیول اتش ها تصمیم کرفتند که اتش ها را با خودشان بجای امنی برسانند و هر کدام یکی از این اتش ها را با خود ببرند . می گویند یکی از این اتش ها اتش اتشکده همای یزد است و دیگری اتش اتشکده زین اباد و سومین اتش که اتش خاموش یا بقولی اتش زیر خاکستر است به مزرعه کلانتر برده شده و از چهار اتش دیگر اطلاع دقیقی در دست نیست . اتشی که بعد از طی این مسافت طولانی و سختی ها بمزرعه کلانتر رسید از ترس دیگران از اهالی زرتشتی مزرعه کلانتر نیز پنهان نگه داشته شد خانه ای در میان ده ساختند که بالا خانه ای بان اضافه کردند و درست به سبک شگفت یزدان راه پنهان برای ان درست کردند و اتش را در ان جای دادند .اگر امروز بخواهی وارد جایگاهی که اتش در ان نگهداری می کردند بشوی باید سینه خیز بروی و وارد اطاق دوم شوی در ان جا چیزی جز چهار سوراخ که نور بداخل اطاق می تاباند وجود ندارد و چون سینه خیز وارد اطاق سوم می شوی جای اتش مشخص است که در ان اطاق تاریک نگهداری میشدهسال ها موبد پنهانی از ان اتش پرستاری می کرده و بعد از وی نیز باز ماندگان ان موبد باین کار مشغول بودند تا زمان ناصر الدین شاه که مانکجی بایران امده وکمی وضع زرتشتیان بهتر شده و جزیه را بر داشتند . بعد از ان روانشاد اردشیر خدارحم سامیا در مزرعه کلانتر اتشکده ای می سازد و ان اتش را باتشکده تازه ساز انتقال می دهند که شوربختانه امروز از ان اتشکده قدیمی نشانی نیست . دیداری که از این خانه داشتم مشاهده کردم که خانه در حال خراب شدن است و توی این خانه مرغ و خروس نگهداری می شود حیف است این خانه که حکایت ها برای گفتن دارد از بین برود چه خوب است اگر وارثان این خانه را نمی خواهند به انجمن زرتشتیان مزرعه کلانتر واگذار کنند یا بفروشند تا انجمن با هم یاری مردم انرا باز سازی کند تا ایندگان بدانند که پدران ما با چه عذاب و بدبختی از این میراث گرانبها نگه داری کردند این رنج نامه یک ملت زتده و پویاست نگذاریم ویران شود |
_______________________________________________________________________
ولنتاین یا سپندارمذگان
ولنتاین چیست؟
در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می شود و دستور می دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق. اما متاسفانه و با کمال تعجب، ایرانیان ِ امروز، با بیش از چهارهزارو پانصد سال تمدن، برگزاری جشنها و مناسبتهای بیگانه را نشانه ی تمدن و فخر می دانند! همه اسم "ولنتاین" را شنیده اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می آورند، ولی تا به حال اسم "سپندارمذگان" به گوششان هم نخورده است .
"سپندارمذگان" چیست؟
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دوهزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است. این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی. زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند. در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب میکردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بهعنوان مثال روز اول «روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم «سپندارمذ» بوده است. "سپندارمذ" لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یک چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان "سپندارمذ" را بهعنوان نماد عشق میپنداشتند. پسوند "گان" هم به معنی "جشن" است، و در نتیجه "سپندارمذگان" به معنی "جشن سپندارمذ" (جشن روز زن و زمین) است. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی میشده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه "مهر" نام داشت که در ماه مهر، «مهرگان» لقب میگرفت. همین طور روز پنجم هر ماه "سپندارمذ" یا "اسفندارمذ" نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم "اسفندارمذ" نام داشت، جشنی با همین عنوان میگرفتند."سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا میکردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میکردند. جشن "سپندارمذگان" یا "اسفندگان"، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند. ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهانبینی ایرانیان باستان است.
___________________________________________________________________________________
در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می شود و دستور می دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق. اما متاسفانه و با کمال تعجب، ایرانیان ِ امروز، با بیش از چهارهزارو پانصد سال تمدن، برگزاری جشنها و مناسبتهای بیگانه را نشانه ی تمدن و فخر می دانند! همه اسم "ولنتاین" را شنیده اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می آورند، ولی تا به حال اسم "سپندارمذگان" به گوششان هم نخورده است .
"سپندارمذگان" چیست؟
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دوهزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است. این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی. زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند. در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب میکردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بهعنوان مثال روز اول «روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم «سپندارمذ» بوده است. "سپندارمذ" لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یک چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان "سپندارمذ" را بهعنوان نماد عشق میپنداشتند. پسوند "گان" هم به معنی "جشن" است، و در نتیجه "سپندارمذگان" به معنی "جشن سپندارمذ" (جشن روز زن و زمین) است. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی میشده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه "مهر" نام داشت که در ماه مهر، «مهرگان» لقب میگرفت. همین طور روز پنجم هر ماه "سپندارمذ" یا "اسفندارمذ" نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم "اسفندارمذ" نام داشت، جشنی با همین عنوان میگرفتند."سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا میکردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میکردند. جشن "سپندارمذگان" یا "اسفندگان"، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند. ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهانبینی ایرانیان باستان است.
___________________________________________________________________________________
سده
جشن پیدایش اتش خجسته باد
Feb/10/2012
کیومرث سامیا کلانتری
. بسراغ این سر زمین اهورایی اگر می ایی نرم و اهسته قدم بگذار که گهواره تمدن جهان است و جهان وامدار او . سرزمینی که بنیانگذار نیکی و جوانمردی و راسنی در جهان است. سرزمینی که با کشف اتش انسان غار نشین را شهر نشین و متمدن کرد .سرزمینی که نخستین پیامبر یکتا پرستی جهان را در خود پرورش داد و به جهان شنا ساند . این سرزمین گهر بار ایران است .
اهسته قدم بگذار, این سر زمین اشو زرتشت است که اتش را نیایش سو ( قبله قرار داد نا ییروانش بدانند که باید اتشی که هرگز نمیر در درونشان شعله ور گردد . این سرزمینی است که چون پیامبرش اشو زرتشت فرموده بود ( پیمان شکنی گناهی است نا بخشودنی )سیاوش از پیمان نگذشت و بر سر پیمانی که بسته بود ایستاد وجان داد و نخستین جان باخته تاریخ گردید . این سرزمین کورش و داریوش بزرگ است که تاریخ را بگونه ای دیگر ورق زده اند . مگر نه اینکه هر ملتی هر نوع حکومیتی که شایسته اوست بر او حاکم می شود ؟ پس چه بزرگ بودند ایرانیان که چنین بزرکان بر انها حکومت می کردند .این سرزمین انوشیروان دادگر است که دانشگاهش در جهان ان روز نمونه بود . سرزمین عمرولیث است که حلیفه از شنیدن نامش بر خود می لرزید . این سرزمین بابک است که پایه های ظلم و بیدادگری خلیفه را لرزاند . این
سرزمینی است که فردوسی را در خود پرورش داد تا زبان پارسی را زنده نگهدارد .ایرانی سده اتش بیافروز و شاد زی که جهان وامدار توست
___________________________________________________________________________________________
پیر پارس بانو از نگاهی دیگر
نوشته کیو مرث سامیا کلانتری
اغاز سخن
. دوستی بدیدنم امد . چون داستان پیر بانو را نوشته بودم برایش خواندم و نظرش را پرسیدم . گفت خوب است ولی فکر می کنی می شود انرا چاپ یا در سایت قرار داد ؟ گفتم چرا نه ؟ گفت سایرین هم می فهمند که ما چه اشتباهی در زندگی مان کردیم . این گفته مرا بیاد ( عزیز نسین ) نویسنده ترک انداخت که کتابی دارد بنام ( همسایه ها نفهمند ) داستان این کتاب در باره خانواده ای است که پدر خانواده کوشش می کند تا همسایه ها نفهمند که در خانه انها چه می گذرد که مبادا ابروی حانواده برود . اولین باری که پسر خانواده مست بخانه می اید و مادرش می خواهد که از او بپرسد که چرا چنین کاری را کرده و چون صدای مادر بلند میشود پدر از ترس اینکه همسایه ها بفهمند مانع می شود و بعد نوبت دختر میرسد و در انتها خود مادر هم به بی راه کشیده میشود . نمیدانم این چه فکری است که ما نباید خودمان را نقد کنیم تا دوباره ان اشتباه را تکرار نکنیم . مگر قرار است ما گندم نمای جو فروش باشیم که واقعیت ها را نگوییم انچه اتفاق افتاده مربوط به دین سازها و دین باورها است و هیچ ربطی به اشو زرتشت ندارد . من فکر می کنم بهتر است که گفتگو کردن را پپذیریم تا سره از ناسره مشخص شود و گفتمان را بدون اینکه رنجشی از هم بدل بگیریم اغاز کنیم . تا نظر شما چه باشد
شرح پیر بانو به روایت رشید شهمردان
صاحب پیر را شهبانوی پارس می دانند که هنگام قتل و غارت اعراب در ان شهر ( کدام شهر معلوم نیست اگر منظور تیسفون است که تیسفون در سی کیلو متری بغداد قرار دارد و این فاصله تا یزد پیاده طی کردن بنظر محال میرسد ) بسوی یزد فراری می گردد و دشمن هم برای دستگیرش او را دنبال می کند شه بانو تشنه و کوفته بکوه های اطراف عقدا نزدیک می شود . از کشاورزی در ان حدود اب می خواهد . کشاورز اب با خود نداشته ولی برای او از گاو شیر می دوشد همینکه ظرف شیر پر می شود گاو لگد می زند و شیر می ریزد در ان وقت دشمن هم از دور می رسد . بانوی پاک دامن با نفرین و لبان خشگ و تشنه بسمت کوه فراری می شود در انجا پناهگاهی نمی بیند بکوه دیگری نزدیک ارجون روی می اورد سپاهیان نزدیک می گردند و در دسترس انها قرار می گیرد . بدادار توانا می نالد که او را در دل کوه فرو برده از دشمنان برهاند . استغاثه اش قبول و شکافی در کوه پیدا و بانوی پاکدامن و صاحب دل خود را در ان پرت می کند و فی الفور شکاف کوه به هم وصل می گردد در حالی که می گویند گوشه مقنه را که دشمن دست زده گرفته بوده بیرون شکاف میماند . در سنت است سا ل ها بعد نا بینایی را گذر بدان سمت می افتد در محلی که گوشه مقنه بیرون باشد برای استراحت می نشیند به بخواب می رود در خواب بانوی نور مندی باو می گوید. بلند شود که از اثر کرامت محل خوبان دیدگانش بینا گردیده و چون بکام دل رسیده زیارتگاهی بنام پیر پارس بانو در همان محل بسازد و نذ ر و نیاز بجای اورد . ان مرد چون خود را بینا می بیند برابر دستور رفتار می کند و مردم را از پیش امد خود اگاه می کند انها هم بنذر و نیاز می پردازندو بکام دل می رسند .واقعی بودن یا نبودن این داستان مورد بحث این نوشتار نیست ولی این که کشاورز با خود اب نداشته و از گاو شیر دوشیده تا به بانو تشنه لب بدهد و بعد از اینکه گاو دوشیده شده لگد زده و شیر ریخته مورد بحث ماست چون طبق نوشته این سرگذشت ( چون بانوی پاک دامن با نفرین و لبان خشگ و تشنه بسمت کوه فراری می شود و در انتها نا بینایی بینا می گردد ) پس خیلی بقول نویسنده کرامت دارد در این دادگاه احساسی گاو محکوم است چون لگد زده شیر خودش را ریخته . از ان طرف زرتشتی بی نوا که پول جزیه اش را ندارد که بپردازد گاوی که خانواده مفلوک زرتشتی از شیر و ماست و .. این گاو خانواده استفاده می کرده و در کشاورزی کمک کار خانواده بوده اگر مشگلی برای خانواده بوجود می امده این گاو را نذر پیر می کرده انهم گاوی که نه حودش می کشته و نه از گوشتش استفاده می کرده فقط می برده پای پیر و بدست یک غیر زرتشی می داده تا گاو را بکشد و همه چیزش را با خودش ببرد در واقع زرتشتی مورد اذیت ازار او و هم دینش قرار می گرفته ولی از سر نا اگاهی باو پاداش هم می داد ه این داستان ادامه داشته تا این که مانکجی بایران امده و با دیدن این کار ها تعجب کرده باین مردم گفته شما که گوشت گاو را نمی خورید و اصلا کشتن گاو برای شما جایز نیست پس چرا این کار می کنید؟ تنها راهی که برای مانکجی می ماند اینکه اعلام کند هرکس در این جا گاو بکشد لعنت بر او باد و برای این که همیشه بیاد داشته باشند که کشتن گاو در پیر بانو جایز نیست لعنت نامه ای بر روی سنگ می نویسد و داخل پیر بدیوار نسب می کنند که خوشبختانه با تعمیراتی که داخل پیر شده هنوز هم داخل پیر بدیوار نسب است . باید درود فرستاد بروان پاک مانکجی که در ان زمان چنین کار بزرگی را برای جامعه زرتشتی انجام
داد ه
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
. دوستی بدیدنم امد . چون داستان پیر بانو را نوشته بودم برایش خواندم و نظرش را پرسیدم . گفت خوب است ولی فکر می کنی می شود انرا چاپ یا در سایت قرار داد ؟ گفتم چرا نه ؟ گفت سایرین هم می فهمند که ما چه اشتباهی در زندگی مان کردیم . این گفته مرا بیاد ( عزیز نسین ) نویسنده ترک انداخت که کتابی دارد بنام ( همسایه ها نفهمند ) داستان این کتاب در باره خانواده ای است که پدر خانواده کوشش می کند تا همسایه ها نفهمند که در خانه انها چه می گذرد که مبادا ابروی حانواده برود . اولین باری که پسر خانواده مست بخانه می اید و مادرش می خواهد که از او بپرسد که چرا چنین کاری را کرده و چون صدای مادر بلند میشود پدر از ترس اینکه همسایه ها بفهمند مانع می شود و بعد نوبت دختر میرسد و در انتها خود مادر هم به بی راه کشیده میشود . نمیدانم این چه فکری است که ما نباید خودمان را نقد کنیم تا دوباره ان اشتباه را تکرار نکنیم . مگر قرار است ما گندم نمای جو فروش باشیم که واقعیت ها را نگوییم انچه اتفاق افتاده مربوط به دین سازها و دین باورها است و هیچ ربطی به اشو زرتشت ندارد . من فکر می کنم بهتر است که گفتگو کردن را پپذیریم تا سره از ناسره مشخص شود و گفتمان را بدون اینکه رنجشی از هم بدل بگیریم اغاز کنیم . تا نظر شما چه باشد
شرح پیر بانو به روایت رشید شهمردان
صاحب پیر را شهبانوی پارس می دانند که هنگام قتل و غارت اعراب در ان شهر ( کدام شهر معلوم نیست اگر منظور تیسفون است که تیسفون در سی کیلو متری بغداد قرار دارد و این فاصله تا یزد پیاده طی کردن بنظر محال میرسد ) بسوی یزد فراری می گردد و دشمن هم برای دستگیرش او را دنبال می کند شه بانو تشنه و کوفته بکوه های اطراف عقدا نزدیک می شود . از کشاورزی در ان حدود اب می خواهد . کشاورز اب با خود نداشته ولی برای او از گاو شیر می دوشد همینکه ظرف شیر پر می شود گاو لگد می زند و شیر می ریزد در ان وقت دشمن هم از دور می رسد . بانوی پاک دامن با نفرین و لبان خشگ و تشنه بسمت کوه فراری می شود در انجا پناهگاهی نمی بیند بکوه دیگری نزدیک ارجون روی می اورد سپاهیان نزدیک می گردند و در دسترس انها قرار می گیرد . بدادار توانا می نالد که او را در دل کوه فرو برده از دشمنان برهاند . استغاثه اش قبول و شکافی در کوه پیدا و بانوی پاکدامن و صاحب دل خود را در ان پرت می کند و فی الفور شکاف کوه به هم وصل می گردد در حالی که می گویند گوشه مقنه را که دشمن دست زده گرفته بوده بیرون شکاف میماند . در سنت است سا ل ها بعد نا بینایی را گذر بدان سمت می افتد در محلی که گوشه مقنه بیرون باشد برای استراحت می نشیند به بخواب می رود در خواب بانوی نور مندی باو می گوید. بلند شود که از اثر کرامت محل خوبان دیدگانش بینا گردیده و چون بکام دل رسیده زیارتگاهی بنام پیر پارس بانو در همان محل بسازد و نذ ر و نیاز بجای اورد . ان مرد چون خود را بینا می بیند برابر دستور رفتار می کند و مردم را از پیش امد خود اگاه می کند انها هم بنذر و نیاز می پردازندو بکام دل می رسند .واقعی بودن یا نبودن این داستان مورد بحث این نوشتار نیست ولی این که کشاورز با خود اب نداشته و از گاو شیر دوشیده تا به بانو تشنه لب بدهد و بعد از اینکه گاو دوشیده شده لگد زده و شیر ریخته مورد بحث ماست چون طبق نوشته این سرگذشت ( چون بانوی پاک دامن با نفرین و لبان خشگ و تشنه بسمت کوه فراری می شود و در انتها نا بینایی بینا می گردد ) پس خیلی بقول نویسنده کرامت دارد در این دادگاه احساسی گاو محکوم است چون لگد زده شیر خودش را ریخته . از ان طرف زرتشتی بی نوا که پول جزیه اش را ندارد که بپردازد گاوی که خانواده مفلوک زرتشتی از شیر و ماست و .. این گاو خانواده استفاده می کرده و در کشاورزی کمک کار خانواده بوده اگر مشگلی برای خانواده بوجود می امده این گاو را نذر پیر می کرده انهم گاوی که نه حودش می کشته و نه از گوشتش استفاده می کرده فقط می برده پای پیر و بدست یک غیر زرتشی می داده تا گاو را بکشد و همه چیزش را با خودش ببرد در واقع زرتشتی مورد اذیت ازار او و هم دینش قرار می گرفته ولی از سر نا اگاهی باو پاداش هم می داد ه این داستان ادامه داشته تا این که مانکجی بایران امده و با دیدن این کار ها تعجب کرده باین مردم گفته شما که گوشت گاو را نمی خورید و اصلا کشتن گاو برای شما جایز نیست پس چرا این کار می کنید؟ تنها راهی که برای مانکجی می ماند اینکه اعلام کند هرکس در این جا گاو بکشد لعنت بر او باد و برای این که همیشه بیاد داشته باشند که کشتن گاو در پیر بانو جایز نیست لعنت نامه ای بر روی سنگ می نویسد و داخل پیر بدیوار نسب می کنند که خوشبختانه با تعمیراتی که داخل پیر شده هنوز هم داخل پیر بدیوار نسب است . باید درود فرستاد بروان پاک مانکجی که در ان زمان چنین کار بزرگی را برای جامعه زرتشتی انجام
داد ه
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جشن آذرگان
آذر نام ايزد نگاهبان آتش است و آذرگان در شمار جشنهايي است كه آيينهاي آن با بزرگداشت آتش كه گمان می رفته يكي از فروزههاي نيك اهورايي بوده ، نزديكي و همخواني داشته . آتش يكي از چهار آخشيج(عنصر) پاك در نزد ايرانيان باستان و زرتشتيان است. آتش در ميان ايرانيان از ديرباز از سپندينگي(تقدسي) ويژه برخوردار بوده و بنا به يك باور، آنرا جانشين خورشيد روي زمين مي دانستند. به اين دليل در اوستا سرودهايي درباره ستايش آتش و خورشيد به چشم ميخورد.نیاکانمان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانهها و بامها آتشافروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایشها و گستردن سفره آیینی با خوراکیهای گوناگون در آتشکدهها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوبهای خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانهها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند.هم چنین گل (آذربون)گل ویژه ی این ماه است که در متون فارسی گل آذریون را با نامهای دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند.. برابر با سالنامه ی زرتشتیان امسال روز سوم آذر ماه برابر است با جشن آذرگان یعنی برابری آذر روز با آذر ماه. جشن آذرگان خجسته باد
با سپاس از آقای سهراب کلانتری جهت تهیه و ارسال این مقاله آموزنده
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------.
نگاهی دیگر به گهنبار
نوشته کیو مرث سامیا کلانتری
آغاز سخن
گهنبار را بعضی ها گاه انبار نوشته اند و دیگرانی هم شش چهره کهنبار را چون ادیان ابراهیمی به شش مرحله افرینش نسبت داده اند و کسانی هم برگزاری گهنبار را داد و دهش نوشته اند . به نظر می رسد این نظریه به حقیقت نزدیک تر است ولی هیچ اشاره ای نکرده اند که اصلن گهنبار چیست و دلیل بوجود امد ن گهنبار چه بوده . این نوشتار نگاهی دیگر به گهنبار و دلیل بوجود امد ن ان دارد بامید این که مورد پذیرش شما بزرگواران قرار گیرد
فریدون فرخ فرشته نبود به عود و به عنبر سرشته نبود
ز داد و دهش یافت این نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی
شاهنامه فردوسی
در ایران باستان زشت ترین کارها این بود که از کسی بعنوان گدایی چیزی بخواهی . قرض کردن هم عملی نا پسند شمرده می شد . بقول هرود ت . ایرانیان از کسی چیزی قرض نمی کنند که مبادا در موعد مقرر نتوانند باز پس دهند و مجبور شوند دروغ بگو یند . ایرانی زمین را سبز می خواست و غذایش را با پشت کار فراوان از زمین بدست می اورد و شعارش این بود . کسی که دانه می افشاند راستی می کارد ایرانی نمی توانست جز این بیاندیشد چون پیامبرش در گاتها فرموده . ای مزدا از پاداش گرانبهای تو در این جهان کسی بهره مند خواهد شد که در کار و کوشش است و چهار پایان و ستوران را می پروراند هات 34 بند 11 .چنین مردم با فرهنگ و دور اند یشی نمی تواند گهنبار را برای اینکه خداوند در شش روز هستی را افرید بخواند و یا برای انبار کردن محصول گهنبار بخواند انهم در سال شش بار انها که در سال شش بار محصول را برداشت نمی کردند . فرهنگ در کنار رودها پا گرفته مثل فنقیه کارتاز یا مصر باستان بخاطر این که انسان به اب احتیاج داشته و اب در رودها جاری بوده ولی در ایران رودی که تمام سال جاری باشد وجود نداشته از این رو ایرانی اولین کسی است که به حفر قنات دست زده ایرانی با کندن کانال زیر زمینی به طول چند کیلو متر اب را از دل زمین بیرون کشیده و بابادانی زمین پرداخته . جایی که اب به روی زمین می رسیده چیز دیگری که احتیاج داشتند اتش بوده که اهالی بتوانند هروز صبح مراجعه کنند و اتش بگیرند تا با ان اجاق خانه شان را روشن کنند و غذا بپزند . پس ساختمانی می ساختند که خانه اتش باشد و اتشکده نیز باین معنی است یعنی خانه اتش
زمانی که اتش را می گرفتند تا با تشکده روستا یشان که تازه احداث کرده بودند بیاورند چون نمی دانستند چگونه انرا حمل کنند تا حاموش نشود و طریقه نگهداری انرا نمی دانستند همراه با اتش پرستاری نیز می امد که از اتش پرستاری کند تا حاموش نشود و اگر امروز بعضی ها به زرتشتیان می گویند اتش پرست از اینجا سرچشمه گرفته اتش پرست بمعنی پرستاری از اتش است نه پرستش ان . مردم برای این که از اتشکده اتش می گرفتند و مراسم شان را در اتشکده انجام می دادند طبیعی است که باتشکده کمک می کردند . از این کمک ها در کنار اتشکده مدرسه ساخته شد و بچه های ان روستا بمدرسه می رفتند . هنوز هم جاهایی است که در کنار اتشکده مدرسه وجود دارد مثل ادریان تهران یا اتشکده نوش در یزد و . . . در گذشت گان ان محل اگر فرزندی نداشنتد تمام دارایی شان را بعد از مرگ باتشکده واگذار می کردند تا از در امد ان خیرات کنند تا هم باهالی کمکی بشود و هم در مراسم یادی از انها . کم کم اتشکده جایی شد که اگر بر سر زمین یا اب یا . .اختلافی یا مشگلی پیش می امد به ان جا مراجعه می کردند و اختلا فشان را خل می کردند طبیعی است که اگر کسی مشگل مالی هم داشت فقط مسئول اتشکده از ان با خبر می شد
در اتشکده مراسمی اجرا می کردند و برای این که به کسانی که محتاج کمک بودند به غرورشان بر نخورد همه باید در این مراسم شرکت می کردند در این مراسم دارا و ندار در کنار هم می نشستند و خوراکشان را می خوردند و یعد از ان نان و چیز های خوراکی دیگر بان ها می دادند که تا چند روزی برای خوردن داشته باشند و این مراسم در ان زمان بنا به تشخیص مسئول اتشکده انجام می گرفت یعنی زمانی که دیگرانی احتیاج بکمک داشتند و مسئول اتشکده نمی توانست مستقیم بان اشخاص کمک کند چون در دین زرتشتی انسان باید از زمره کسانی باشد که جهان را بسوی ابادانی می برند . و اگر اتشکده کمک مستقیم می کرد طرف به کم کاری و تن پروری عادت می کرد . در زمان ساسانیان نیز گهنبار در اتشکده خوانده می شد و بعد از حمله اعراب بایران هم گهنتار در اتشکده خوانده میشد تا این که طبق نوشته تاریخ سیاسی ساسانیان زمانی که غازان خان مغول که فرمانروای وقت ایران بود دستور ویران کردن اتشکدهها را داد و بجای انها مسجد ساختند و باین هم قناعت نکرد و دستور داد پدر زرتشتی ای که میمیرد دارای اش به فرزندانش اگر زرتشتی هستند نمی رسد و باید به یک فرد مسلمان برسد خیلی ها بخاطر این که دارایی شان از دست نرود مسلمان شدند و بعضی ها هم زمین شان را وقف گهنبار کردند و تولیت ان را به فرزند شان دادند چون وقف را نمی توانستند مصادره کنند پس گهنبار از اتشکده بداخل خانه ها امد و برای این که بدانند در این خانه کهنبار است رنگ سفید که ما انرا گل سفید می نامیم بدر خانه می ریختند تا بدا نند که در ان خانه گهبار است و بعد از ان برای این که زمان گهنبار مشخص شود انرا به شش چهره در سال قسمت کردند و در خانه گهنبار خواندند و هنوز هم در مزرعه کلانتر گهنبار را در خانه می خوانند در صورتی که در خیلی جاهای دیگر دوباره گهنبار به اتشکده برگشته و در اتشکده خوانده می شود . ما این کار بزرگ و زیبا را پاس می داریم و به گذشتگا ن مان درود می فرستیم که چنین اندیشه بزرگی داشته اند ما با ید ادمه دهنده راه انها باشیم و به وصیت انها عمل کنیم
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گهنبا ر چهره تشتر
از روز جمعه ششم ابان ماه برابر بیست و هشتم اکتبر به مدت پنج روز در مزرعه کلانتر مراسم گهنبار خوانی اجرا می شود و ان هایی که گهنبار دارند خا نه را تمیز می کنند و به دیوار و کوچه و دیوار وردی خانه رنگ سفید می ریز ند تا رهگذران بدانند که در ان خانه گهنبار خوانده می شود . در واقع ریختن رنگ سفید دعوتی است از اهالی که به ان خانه بروند و در مراسم گهنبار خوانی همازور شوند و از ان خان گسترده سهمی ببر ند و با خواندن اوستا روان در گذشته بانی ان گهنبار را شاد کنند . نا گفته نماند که این چهره گهنبار را گهنبار تشتر می نامند که با روز شمار قدیم محاسبه گرد یده است و از قدیم رسم بوده که همه چه دارا و ندار باید در مراسم گهنبار شرکت کنند . در باره گهنبار و این که چرا باید همه شرکت کنند و چرا در ایران باستان گهبار می خواندند در اینده خواهیم نوشت
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پنجي مزرا يعني همان جشنهاي باستاني در پنج روز
پریسا خسروی :
هنگامي كه كوير و آتش و بوم با گذشته پيوند مي خورند، جشن پنجي برپا مي شود. پنجي مزرا، مزرعه كلانتر، يكي از روستاهاي زرتشتي نشين كه ويژگي هايش منحصربه فرد است.
پنج روز پيش از آغاز سال نو همه در كارند، سال نويي بس كهن كه سينه به سينه تا به امروز رسيده.
پنج روز همه شادند و شادي مي گسترانند، هيچ كس بي كار نيست، چرا كه جشني بزرگ در پيش است
پنجي مزرا يعني ورزش و گهنبار و رقص و آواز، پنجي مزرا همه چيز دارد و هيچ كم ندارد.
پنجي مزرا يعني روزهاي داغ و شب هاي خنك، يعني خوابيدن بر پشت بام و بيدار شدن با نواي اوستاي درب مهر كه هر بامداد بر بلندگو خوانده مي شود.
گوشه اي از تك تك جشن هاي بزرگ ايرانيان در اين جشن پيداست. آغاز سال نويش نوروز را به ياد مي آورد. آتش بر بوم ها ياد سده را زنده مي كند و آب پاشيدن در گرماي سوزان يادآور تيرگان است. گهنبارهاي خانه به خانه اش، اوستاي گهنبار را در گوش ها زمزمه مي كند و بازي هاي ورزشي اش همبستگي را به رخ مي كشد.
پنجي مزرا يعني نوروز، يعني سده، يعني تيرگان، يعني گهنبار، يعني همبستگي، يعني شادي.
به راستي جشن پنجي چيست؟ پنجي جشني است آشنا براي زرتشتيان. جشني كه برابر با گاهشماري قديمي، همان جشن نوروز است. پنج روز پيش از فرارسيدن نوروز شادي مي كنند و برپايه ي گاهشماري كهن آغاز امرداد ماه، نوروز ناميده مي شود. البته زرتشتياني كه پنجي را جشن مي گيرند بر اين باورند كه نوروز همان آغاز فروردين است اما به ياد پيشينيان و گاهشماري كهن كه آنها سال هاي سال سينه به سينه تا به امروز رساندند پنجي را هم جشن مي گيرند.
بايد ببيني توصيفش سودي ندارد. در بيشتر روستاها ومحله هاي زرتشتيان در يزد اين جشن برپا مي شود. امسال سري به روستاي مزرعه كلانتر زديم. روستايي كه به همت دهيار، انجمن و اهالي آن با ديگر روستاها تفاوت دارد. سروسامان يافته و مرتب است. روستا زنده است و پر رفت وآمد. جشن پنجي به آن حال و هواي ديگري داده. زرتشتيان از سرتاسر جهان در اين پنج روز به اين روستا مي روند از شهرهاي گوناگون ايران، از آمريكا، كانادا، استراليا و از همه مهمتر خود مزرا. بيشتر باشندگان خود يا پدر ومادر و يا اجدادشان مزرايي هستند اما ديگر همكيشان را هم به نيكي پذيرا هستند.
اين جشن هر سال از 24 تيرماه آغاز مي شود و پنج روز ادامه دارد و صبح روز 29 تيرما به روشن كردن آتش بر بام ها اين جشن به پايان مي رسد.
در اين پنج روز يك دوره پيكارهاي ورزشي برگزار مي شود و در كنار آن آيين گهنبار خواني خانه به خانه برپاست. به شوند گرماي هوا آب بازي و آب پاشيدن هم در اين روزها بي مناسبت نيست. اما مهمترين آيين اين جشن آتش روشن كردن بر پشت بام ها در بامداد روز نخست سال كهن يعني اول امرداد ماه است. كه اين آيين امروزه در آغاز فروردين انجام مي شود. و شوند آن آگاهي رساندن به همه مردم است كه سال نو فرا رسيده است. چون در روزگاران كهن امكان آگاهي رساني وجود نداشته و اين راه يعني آگاهي رساني از راه نور و روشنايي سريع ترين راه بوده پس بر بلندي آتش مي افروختند كه اينك گرچه آن كارايي را ندارد اما در اين روزگار به آييني زيبا تبديل شده كه در آن لحظه شور و شوقي شگفت را در دل همه زنده مي كند.
بعدها غير زرتشتيان با صداي توپ آن رابه آگاهي همه رساندند و اينك هم رسانه ها اين كار را بر دوش دارند. اما زرتشتيان اين آيين را چه در آغاز فرودين و چه در جش پنجي (نوروز كهن) انجام مي دهند. و برخي مي گويند چهارشنبه سوري يا همان چهارشنبه آخر سال ريشه در اين آيين دارد.
پنجي مزرا گرچه ديگر آغاز سال نو نيست و برخي حتا به برگزاري آن خرده مي گيرند اما در كنار اين آيين كهن شادي و همبستگي را گسترش مي دهد كه همين
كافي است
.------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
هنگامي كه كوير و آتش و بوم با گذشته پيوند مي خورند، جشن پنجي برپا مي شود. پنجي مزرا، مزرعه كلانتر، يكي از روستاهاي زرتشتي نشين كه ويژگي هايش منحصربه فرد است.
پنج روز پيش از آغاز سال نو همه در كارند، سال نويي بس كهن كه سينه به سينه تا به امروز رسيده.
پنج روز همه شادند و شادي مي گسترانند، هيچ كس بي كار نيست، چرا كه جشني بزرگ در پيش است
پنجي مزرا يعني ورزش و گهنبار و رقص و آواز، پنجي مزرا همه چيز دارد و هيچ كم ندارد.
پنجي مزرا يعني روزهاي داغ و شب هاي خنك، يعني خوابيدن بر پشت بام و بيدار شدن با نواي اوستاي درب مهر كه هر بامداد بر بلندگو خوانده مي شود.
گوشه اي از تك تك جشن هاي بزرگ ايرانيان در اين جشن پيداست. آغاز سال نويش نوروز را به ياد مي آورد. آتش بر بوم ها ياد سده را زنده مي كند و آب پاشيدن در گرماي سوزان يادآور تيرگان است. گهنبارهاي خانه به خانه اش، اوستاي گهنبار را در گوش ها زمزمه مي كند و بازي هاي ورزشي اش همبستگي را به رخ مي كشد.
پنجي مزرا يعني نوروز، يعني سده، يعني تيرگان، يعني گهنبار، يعني همبستگي، يعني شادي.
به راستي جشن پنجي چيست؟ پنجي جشني است آشنا براي زرتشتيان. جشني كه برابر با گاهشماري قديمي، همان جشن نوروز است. پنج روز پيش از فرارسيدن نوروز شادي مي كنند و برپايه ي گاهشماري كهن آغاز امرداد ماه، نوروز ناميده مي شود. البته زرتشتياني كه پنجي را جشن مي گيرند بر اين باورند كه نوروز همان آغاز فروردين است اما به ياد پيشينيان و گاهشماري كهن كه آنها سال هاي سال سينه به سينه تا به امروز رساندند پنجي را هم جشن مي گيرند.
بايد ببيني توصيفش سودي ندارد. در بيشتر روستاها ومحله هاي زرتشتيان در يزد اين جشن برپا مي شود. امسال سري به روستاي مزرعه كلانتر زديم. روستايي كه به همت دهيار، انجمن و اهالي آن با ديگر روستاها تفاوت دارد. سروسامان يافته و مرتب است. روستا زنده است و پر رفت وآمد. جشن پنجي به آن حال و هواي ديگري داده. زرتشتيان از سرتاسر جهان در اين پنج روز به اين روستا مي روند از شهرهاي گوناگون ايران، از آمريكا، كانادا، استراليا و از همه مهمتر خود مزرا. بيشتر باشندگان خود يا پدر ومادر و يا اجدادشان مزرايي هستند اما ديگر همكيشان را هم به نيكي پذيرا هستند.
اين جشن هر سال از 24 تيرماه آغاز مي شود و پنج روز ادامه دارد و صبح روز 29 تيرما به روشن كردن آتش بر بام ها اين جشن به پايان مي رسد.
در اين پنج روز يك دوره پيكارهاي ورزشي برگزار مي شود و در كنار آن آيين گهنبار خواني خانه به خانه برپاست. به شوند گرماي هوا آب بازي و آب پاشيدن هم در اين روزها بي مناسبت نيست. اما مهمترين آيين اين جشن آتش روشن كردن بر پشت بام ها در بامداد روز نخست سال كهن يعني اول امرداد ماه است. كه اين آيين امروزه در آغاز فروردين انجام مي شود. و شوند آن آگاهي رساندن به همه مردم است كه سال نو فرا رسيده است. چون در روزگاران كهن امكان آگاهي رساني وجود نداشته و اين راه يعني آگاهي رساني از راه نور و روشنايي سريع ترين راه بوده پس بر بلندي آتش مي افروختند كه اينك گرچه آن كارايي را ندارد اما در اين روزگار به آييني زيبا تبديل شده كه در آن لحظه شور و شوقي شگفت را در دل همه زنده مي كند.
بعدها غير زرتشتيان با صداي توپ آن رابه آگاهي همه رساندند و اينك هم رسانه ها اين كار را بر دوش دارند. اما زرتشتيان اين آيين را چه در آغاز فرودين و چه در جش پنجي (نوروز كهن) انجام مي دهند. و برخي مي گويند چهارشنبه سوري يا همان چهارشنبه آخر سال ريشه در اين آيين دارد.
پنجي مزرا گرچه ديگر آغاز سال نو نيست و برخي حتا به برگزاري آن خرده مي گيرند اما در كنار اين آيين كهن شادي و همبستگي را گسترش مي دهد كه همين
كافي است
.------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پنجی 5روز بیاد ماندنی 5روزی که همه ی مزرا یی ها و مزرا دوستان را کنار هم جمع میکند
در 5جی مراسم سنتی آیین گهنبار خوانی و مسابقات کنار هم برگزار میشود در این مراسم آیینی مسابقات بهانه ای است تا از هر نسل در این آیین باشنده باشند
مسابقات گوناگون در رده های گوناگون از سالهای گذشته در این 5روز برگزار میشد مثل والیبال دو میدانی پینگ پنگ وفوتبال که دوستاران را در 5روز از نقاط گوناگون جهان دور هم جمع میکند.
مسابقات اطلاعات عمومی یکی از مسابقاتی است که چند سال است در حال برگزاری است این مسابقه روز چهارم برگزار میشود در این مسابقه همه به دنبال فردی سالخورده ویا به قول خودمان فردی که چند پیراهن بیشتر در مزرا پاره کرده میگردند چون برای پاسخ دادن به این اطلاعات باید در مزرا باشید ویا در مزرا بزرگ شده باشید.
در پایان این 5روز جشنی در سالن درمهر مزرا گرفته میشود و از برندگان مسابقات در این 5روز تقدیر میشود این آیین همراه با مراسم شاد تا صبح ادامه دارد که در صبح باشندگان برای مراسم تش بوم به پشت بامها رفته و آتش افروزی میکنند. امسال برای 34 بار این آیین در تاریخ24 تیرماه درمکان همیشگی آن در مزرعه کلانتر برگزار میشود.
در گاهنمای باستانی هر ماه سی روز و هر سال 12 ماه است و در پایان اسفند 5روز پنجه می اید که روی هم رفته 365 روز میشود. در دین زرتشتی هر روز نام ویزه ای دارد که در گاهنما یاد شده است چون سال خورشیدی 365 شبانه روز و 5ساعت و 48دقیقه و 49 ثانیه است از این رو پس از پایان یافتن 12 ماه و 5روز پنجه 5ساعت و48دقیقه و 49 ثانیه زیادی میماند که آن را به زبان پهلوی بریزک میگویند. بهریزک همان است که در گاهشماریها کبیسه نام دارد در هر 4سال با افزودن دقیقه ها و ثانیه های زیادی شش روز میشود
تهران فیروزه منوچهری کلانتری:
_____________________________________________________________________________________________________________
:(پنجه (آتش افروزی پشت بام
آتش افروزی سپیده دم سال نو بر روی بامهای روستای مزرعه کلانتر
زرتشتیان بر اساس سنتی دیرپا سپیده دم آغاز سال نو و قبل از برآمدن آفتاب، بر روی بام خانه هایشان آتش می افروزند، سنتی که در شهرهای بزرگ به سختی عملی می شود اما در روستاها با شور و اشتیاق زیادی همچنان برگزار می شود. اما شب سال نو چگونه به انتهای تیرماه رسیده است؟
پاسخ این پرسش را باید در فراموش نمودن روزهای کبیسه بعد از حمله اعراب دانست و در نتیجه این فراموشی با وجود آنکه سال نو را زرتشتیان در فروردین ماه جشن می گیرند اما آتش افروزی اش را دو بار در سال انجام می دهند.
شاید در هیچ کجای یزد به اندازه روستای مزرعه کلانتر آتش افروزی سپیده دم سال جدید با این شکوه برگزار نشود، سنتی که در این روستا به طور کامل حفظ شده است. با وجود آنکه در تمام طول سال خانه های مزرعه کلانتر ساکنان زیادی به خود نمی بیند. اما 5 روز پنجه قدیم در این روستا خانه خالی وجود ندارد، زرتشتیانی که خود را از اهالی مزرعه کلانتر می دانند نه تنها از اهواز، کرمان، تهران، شیراز و یزد بلکه از کشورهایی چون آمریکا و استرالیا بار سفر می بندند و 5 روزی در خانه های پدری و مادری شان زندگی می کنند. روزی که با گاهنبارخوانی در بیشتر خانه های روستا همراه است و از سوی دیگر به همت انجمن زرتشتیان مزرعه کلانتر مسابقات ورزشی نیز برگزار می شود.
اما این همه داستان نیست، بعد از پایان این 5 روز، نوبت به شب آخر یا به عبارت بهتر آخرین شب سال می رسد، شبی که بسیاری از ساکنان 5 روزه مزرعه کلانتر تا صبح بیدار می مانند و به شادی می پردازند.
قبل از ساعت 5 صبح آوای موبد همه را به روی بامها می خواند، تا تدارک آتش افروزی را ببینند. مهیا نمودن شرایط برای روشن نمودن آتش بر روی بام آتشکده روستای مزرعه کلانتر در همین زمان، تدارک روشن شدن آتش روی بام آتشکده نیز دیده می شود با روشن شدن آتش روی بام آتشکده، دیگر خانه ها نیز آتش افروزی را آغاز می کنند آتشی که قبل از بقیه آتشها روشن می شود، تا هماهنگی این مراسم بیش از پیش به چشم آید
نخستین آتش روشن شد آتش، آتشکده بر روی بلند ترین قسمت بام آتشکده روشن می شود تا از همه طرف قابل دیدن باشد. همه روستا به دنبال آتش آتشکده، آتش افروزی را آغاز می کنند به دنبال آن، ناگهان بر روی همه بامهای روستا آتش روشن می شود بیش از 50 آتش در جای جای روستای مزرعه کلانتر دیده می شود آتشهایی که همه بامها را روشن می کند و معنای همازوری را به همگان نشان می دهد آتشهایی که از پایان گاهنبارها می گویند
با روشن شدن هوا کم کم خبر طلوع خورشید می رسد
آتش هایی که نوید آغاز سال جدید را می دهند از هر خانه فردی با یک مجمر آتش به آتشکده می رود بعد از آتش افروزی، نوبت به سنتی می رسد که امروزه در کمتر جایی دیده می شود و آن انتقال قسمتی از آتش به آتشکده است , مجمرهایی از آتشی که بر روی بامها افروخته شده است به آتشکده آورده می شوند , از همه خانه ها، زرتشتیان در حالی که مجمر آتش به دست دارند به سوی آتشکده حرکت می کنند، تا آتش را به آتش برسانند
و آتش به آتش می رسد
آری مگر آتش، آتشکده، چیست، ترکیبی از آتش همه خانه ها.
یادآوری:آتش نماد روشنایی و نور، پرستش سو و قبله زرتشتیان است، و زرتشتیان هیچ گاه آن را نمی پرستند بلکه همچون دیگر عناصر طبیعت آنرا مقدس می دانند
The Gahanbar ceremony will be held in the only village in the world where only Zoroastrians live.
In the traditional ceremony of Panjeh, which is from 24 to 28 Tir (15-19 July), Zoroastrians from all over the world come to Mazrae’ Kalantar Village, to participate in this ceremony . “Some sports events will also be held along with the Gahanbar ceremonies, like football, volleyball, table tennis and running races.
Various recreational programs, a general knowledge competition, early morning group jogging, and lighting fire on the roof of all houses in Mazrae’ Kalantar, in the morning after the last day of Gahanbar, are also parts of the programs which will be performed in these 5 days. According to Kalantari, Zoroastrians from USA, Canada, Australia and Europe come to Mazrae’ Kalantar, just to participate in these ceremonies
Various recreational programs, a general knowledge competition, early morning group jogging, and lighting fire on the roof of all houses in Mazrae’ Kalantar, in the morning after the last day of Gahanbar, are also parts of the programs which will be performed in these 5 days. According to Kalantari, Zoroastrians from USA, Canada, Australia and Europe come to Mazrae’ Kalantar, just to participate in these ceremonies