این مقاله بر گرفته شده از مجله معماری که در ایران منتشر میشود
با سپاس از آقایان سهراب و فریدون کادمی برای گردآوری و ارسال این نوشتار
نکاتی برای اندیشیدن
برقص
چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند عشق بورز چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای بخوان چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود زندگی کن چنانکه گویی بهشت روی زمین است خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان بذار نو به زندگیت وارد بشود |
فرقى نميكند
گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران زلال و پاک كه باشى تصویر آسمان در توست |
تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟
تا حالا شده که عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟
اسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟ درون خودت چی؟ تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها، خشم ها، ترس ها و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟
دیگه نکن! تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی!
باید جا باز کنی ... ، یه فضای خالی، تا اجازه بده چیزای تازه به زندگیت وارد بشه.
باید خودتو از شر چیزای بی مصرفی که در تو و زندگیت هستن خلاص کنی تا کامیابی به زندگیت وارد بشه.
قدرت این تهی بودن در اینه که هر چی که آرزوش رو داشتی ، جذب می کنه.
تا وقتی که در جسم و روح خودت احساسات بی فایده رو نگهداری، نمی تونی جای خالی برای موقعیت های تازه بوجود بیاری.
خوبیها باید در چرخش باشن ....
کشوها، قفسه ها، اتاق کار و گاراژ رو تمیز کن.
هر چیزی رو که دیگه لازم نداری بنداز دور ...
میل به نگهداشتن چیزای بی مصرف، زندگی رو پر پیچ و تاب می کنه.
این اشیاء نیستن که چرخ زندگی تو رو به حرکت در میارن ....
به جای نگهداشتن ...
وقتی انبار می کنیم، احتمال خواستن رو تصور می کنیم ، احتمال تنگدستی رو ....
فکر می کنیم که فردا شاید لازم بشن و نمی تونیم دوباره اونا رو فراهم کنیم ...
با این فکر تو دو تا پیغام به مغزت و زندگیت می فرستی :
که به فردا اعتماد نداری ...
و اینکه تو شایسته چیزای خوب و تازه نیستی
به همین دلیل با انبار کردن چیزای بی مصرف خودتو سر پا نگه می داری بذار نو به زندگیت وارد بشود
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تا حالا شده که عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟
اسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟ درون خودت چی؟ تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها، خشم ها، ترس ها و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟
دیگه نکن! تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی!
باید جا باز کنی ... ، یه فضای خالی، تا اجازه بده چیزای تازه به زندگیت وارد بشه.
باید خودتو از شر چیزای بی مصرفی که در تو و زندگیت هستن خلاص کنی تا کامیابی به زندگیت وارد بشه.
قدرت این تهی بودن در اینه که هر چی که آرزوش رو داشتی ، جذب می کنه.
تا وقتی که در جسم و روح خودت احساسات بی فایده رو نگهداری، نمی تونی جای خالی برای موقعیت های تازه بوجود بیاری.
خوبیها باید در چرخش باشن ....
کشوها، قفسه ها، اتاق کار و گاراژ رو تمیز کن.
هر چیزی رو که دیگه لازم نداری بنداز دور ...
میل به نگهداشتن چیزای بی مصرف، زندگی رو پر پیچ و تاب می کنه.
این اشیاء نیستن که چرخ زندگی تو رو به حرکت در میارن ....
به جای نگهداشتن ...
وقتی انبار می کنیم، احتمال خواستن رو تصور می کنیم ، احتمال تنگدستی رو ....
فکر می کنیم که فردا شاید لازم بشن و نمی تونیم دوباره اونا رو فراهم کنیم ...
با این فکر تو دو تا پیغام به مغزت و زندگیت می فرستی :
که به فردا اعتماد نداری ...
و اینکه تو شایسته چیزای خوب و تازه نیستی
به همین دلیل با انبار کردن چیزای بی مصرف خودتو سر پا نگه می داری بذار نو به زندگیت وارد بشود
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیش نوشتار
نوشتاری بدستمان رسید از آقای فرید شولی زاده که قسمتی از تاریخ زرتشتییان ایران و پارسیان هند را برایمان روشن می کند و آگاهی از این که پارسیان هندوستان فهمیدند که زرتشتیان هنوز در ایران وجود دارند و این آگاهی باعث شد که با آنها ارتبا ط بر قرار کنند و چون ارتباط بر قرار شد بیشتر اهالی مزرعه کلانتر در جوانی راهی هند شدند و در آن جا کار کردند و برای خانواده شان پول فرستادند تا آنها گذران زندگی کنند . این رفت و آمد اهالی مزرعه کلانتر باعث شد که اهالی مزرا به مزرعه کلانتر می گفتند هند کوچک .حال برای اطلاع بیشتر شما از سر نوشت پارسیان هند و زرتشتیان ایران قسمتی از نوشتار آقای فرید شولی زاده را در سایت می گذاریم تا شما نیز بدانید چه بر ما گذشته است
سایت مزرعه کلانتر
پدنام دادار وه افزونگر
نقش پارسیانهند در مانایی و ماندگاری زرتشتیان ایران
پژوهش، گردآوری و نگارش: فرید شولیزاده
از زمانی که نخستینگروه از پناهجویان زرتشتی به ساحل «سنجان» در سرزمین هندوستان پای نهادند، بیش از هزارسال میگزرد. در این درازای تاریخ، دینورزان پارسی از دل و جان کوشیدند تا گوهرهی دین مزدیسنی را در میان پارسیانهند زنده و پویا نگه دارند. پژوهشهای تاریخی گویای آن است که پیشوایان پارسی، دستکم تا سدهی دوازدهم میلادی نسبت به آموزههای دین و درونمایهی نسکهای مذهبی مهجور نبودهاند، چنانکه آثار برجای مانده از «دستور نریوسنگ دهاول» گویای آشنایی موبدان آن روزگار هند با نسکهای اوستا، زبانپهلوی، سنسکریت و تفسیر زند است. اما شوربختانه فراز و فرودهای روزگار در سدههای بعد چون تازش ویرانگر «محمود غزنوی» به هندوستان و ستمی که از سوی «الفخان»، سردار محمود غزنوی بر پارسیان روا شد و نیز فشارهای وارده از سوی جامعهی مسلمان هند بر پارسیان بهمنظور اخذ «جزیه» و دستآخر ورود استعمارگران پرتقالی به هندوستان و فشارهای مسیونرهای مسیحی بر پارسیان برای ترغیب ایشان به تغییر دین همه و همه در کنار فشار دائمی جامعهی متعصب و بهشدت طبقاتی هند سبب شد تا پارسیان در طی چند سده بعد، از دانش دین به دور افتند، بهگونهای که حتی خط پهلوی را نیز از یاد بردند.
چنانکه از درونمایه کتاب «روایات دستور داراب هرمزدیار» برمیآید، در نخستین تماس پارسیانهند با زرتشتیان ایران بهسال 847یزدگردی(:بهقولی848) چاپار پارسیان، «نریمان هوشنگ» از دستوران ایران خواسته بود که پاسخ خویش را به زبان و خط پهلوی ننویسند، زیرا در آن روزگار دیگر کسی در هند پهلوی نمیدانست. از همینرو دستوران ایران بهعوض زبان پهلوی، پاسخ خویش را به زبان پارسی اما با خط دیندبیره نوشتند. در بخشی از این نامه که در کتاب روایات دستور داراب هرمزدیار ضبط است میخوانیم:«ازیرا خط پهلوی این چیزها ننوشتم که چنان گفت و نمود نریمان هوشنگ که مگر خط پلوی نمیدانند هیربدان و بهدینان مازدیسنان نوساری و کنبایت و بهروچ و سورت و انکلیسر. در این شهرها گفت بهدین هست و هیربد نیز هست مگر خط پهلوی نمیدانند. کتابت کرد شاپور جاماسب از بهر بهدینان و هیربدان هندوستان را به یزدان کام باد، ایدون باد، ایدونترج باد، از آن واسطه این واضح به اوستا نوشتم و این خط پهلوی بود به خط اوستا نبشتم.»
آمدن «نریمان هوشنگ» در سال 857خورشیدی به ایران، بیشک سرآغاز فصل جدیدی از ارتباط میان بهدینان ایران و پارسیانهند است. چه، بهدینان ایران سالیان درازی بود که از وجود همکیشانشان در هندوستان بیخبر بودند و آمدن نریمانهوشنگ و خبر وجود بهدینان در هندوستان سبب مسرت و خوشحالی بسیار دستوران و بهدینان ایران شد. «نریمان هوشنگ» پس از ورود به ایران، یکسال در یزد توقف کرد تا زبان پارسی بیاموزد. پس از یادگیری زبان فارسی پیام خویش را به دستوران ایران رسانید و پاسخ پرسشهای مذهبی را از دستوران ایران گرفت و با خود به هند برد.
4سال پس از نریمانهوشنگ، در سال 861خورشیدی دو تن از بهدینان ایران بهنامهای «نوشیروانپورخسرو» و «مرزبانپوراسفندیار» به بمبیی رفتند. 29سال بعد از این دو تن نیز در تاریخ در سال 890خورشیدی چهار تن از بهدینان بهقصد بازرگانی متوجه هند شدند و از آنجا نامهای از پارسیان را با خود به ایران آوردند. نامهای آنها «نوشیروان پور مهربان»، «سعدالمرء پور مرزبانشاه»، «نوروز پور فریبرز» و «فرخ پور بربخش» بود. در همین روزگار است که فرزانهی وارسته، «دستور آذرکیوان» از شیراز به بندر سورت میرود...(1)
در سال 972خورشیدی(:1593م) «موبد اردشیر کرمانی» بههند سفر میکند و در تالیف فرهنگ جهانگیری، به پارسی سره واژههای زند، پازند و پهلوی همت میگمارد. در سال 1029خورشیدی «شهریار پور رستم پور صندل کرمانی» بهگجرات سفر میکند. وی در بازگشت حامل نامهای از پارسیانهند برای بهدینان ایران بود...
پارسیانهند بهویژه بهدینان نوساری با دقت و وسواسی خاصی، پاسخهای ارسالی دستوران ایران را نگهداری میکردند. چه این پاسخها به پرسشهای مذهبی(:وچرها) برای ایشان چونان کتابی دینی ارزشمند بود. این پرسشها و پاسخها که روشنگر گوشههای زیادی از تاریخ زرتشتیان است، پس از 14سال تلاش توسط «دستور داراب هرمزدیار» در سال 1071خورشیدی گردآوری شد و به «روایات دستور داراب هرمزدیار» نامور است. تاریخ نامههای ضبط شده در کتاب «روایات دستور داراب هرمزدیار» مابین 847 تا 1142یزدگردی را نشان میدهد. آخرین نامه در تاریخ 1142یزدگردی توسط «ملاکاووس پور رستم» به هندوستان رسید و از آن بهبعد باب مکاتبات فقهی میان پارسیانهند و دستوران ایران بسته شد.
در تمام این مدت دستوران ایران، گسترهای از نسکهای اوستا و زند را برای پارسیانهند میفرستادند. ارسال این کتابها از ایران به هند دو مزیت داشت، نخست آنکه کمک میکرد تا پارسیان پیوند خویش را دین و فرهنگ زرتشتی از دست ندهند و دیگر آنکه شوند آن میشد که این کتابها از آتش کینه و تعصب آن روزگار ایران بهدور مانده و سالم بمانند. این روند تا سدهی نوزدهم میلادی نیز ادامه داشته است، چنانکه خاورشناسانی چون «براون» و «جکسن» در سفرنامههایشان بدان اشاره داشتهاند.
«ادواردبراون»: «زرتشتیها تقریبا" تمام کتابهای قدیمی و مهم خود را که از تطاولها و کتابسوزیها در امان آمده از یزد و کرمان به هندوستان فرستادهاند که نزد پارسیهای هندوستان محفوظ بماند زیرا بیم دارند که مبادا هنگام تعویض حاکم یا اغتشاش، مسلمین بریزند و آن کتابها را از بین ببرند.» (2)
«ابراهام جکسن» خاورشناس و اوستاشناس آمریکایی نیز در سفرنامهی خویش از نشستی با «دستورتیرانداز» و «ماسترخدابخش» یاد میکند. در این نشست ایشان برخی نسکهایی دینی را که در اختیار داشتهاند به جکسن نشان میدهند. جکسن دربارهی این نشست مینویسد:«مطلعین کنفرانس(:اشاره به دستور تیرانداز و ماسترخدابخش) گفتند که همهی کتابهای بااهمیت خود را برای آنکه صحیح و سالم بماند و نیز برای استفاده و تهیهی رونوشت به هند فرستادهاند.»
یکی از ارزشمندترین نسکهایی که در این میان به هند فرستاده میشود، مجموعه نسکهای «دینکرد» است. این کتاب بزرگ مشتمل بر 9دفتر در سال 1262خورشیدی بهوسیلهی «ملابهمن منجم پور ملابهرام» کلانتر وقت مقیم خرمشاه، بههند برده شد.
پارسیانهند همواره در نامههایشان از دستوران ایران درخواست میکردند تا برای آموزش آنها موبدان و هیربدانی دانشمند را روانه هندوستان کنند. اما دستوران ایران انجام این درخواست را در آن روزگار ممکن نمیدانستند. چه، مسافرت دریایی را به دلایل فقهی و مسافرت زمینی را بهشوند ناامنی راهها میسر نمیدانستند. اما در نهایت این خواست جامهعمل پوشید و در سال 1099خورشیدی یکی از دستوران دانشمند و فرزانهی ایران نامور به «دستور جاماسب ولایتی» رنج سفر را به تن خرید و رهسپار بندر سورت در گجرات شد. سفر «دستور جاماسب ولایتی» بیشک فصلی مهم در زندگی دینی پارسیانهند و حتا پژوهشهای خاورشناسان غربی بهشمار میآید!
«دستور جاماسب ولایتی» با ورود به هند و مشاهدهی آشفتگی دینی هازمان پارسیان برآن میشود تا در حد توان خویش به گشودن گرههای مشکلات مذهبی بهدینان آن دیار و تربیت دینی و آموزش پهلوی و اوستا به برادران پارسی همت گمارد. اما پس از مدتی با مشاهدهی دامنه اختلافات مذهبی موجود میان ایشان، خسته و ملول، چارهی کار را در تربیت و آموزش دقیق چند موبدزادهی نوجوان و باهوش میبیند، تا مگر آنها در آینده به مشکلات سر و سامان دهند و به اصلاح امور، همت گمارند. یکی از آن سهتن که «دستورجاماسب ولایتی» برای آموزش دانش دین و زبان اوستا و پهلوی برگزید، «دستور داراب کومانا» مقیم سورت بود. وی همان کسی است که سالها بعد به مقام دستوربزرگی بهدینان سورت رسید و هماو بود که خاورشناس پیشرو «آنکتیل دوپرون» را بهنزد خویش پذیرفت و نسکهای دینی را برای پژوهش در اختیار وی گذارد و به او زبان پهلوی آموخت. تصمیمی که «دستور داراب کومانا» پیرامون آموزش «آنکتیل دوپرون» گرفت، سرآغاز جنبشی شگرف در مراکز پژوهشی غرب شد. چنانکه پس از آن با کوششهای «آنکتیل دوپرون» فصلی بزرگ در تاریخ پژوهشهای دین و فرهنگ زرتشتی رقم خورد و بسیاری از خاورشناسان غربی به پژوهش بر روی نسکهای اوستا و پهلوی راغب شدند.
«دستور جاماسب ولایتی» در کنار آموزش این سهتن و اندرز دادن سایر هیربدان و بهدینان، به نوشتن نسکهایی دقیق از اوستا برای بهدینان هند، همت گمارد. آن فرزانهی گرانقدر بههنگام بازگشت به ایران، کتابهایی را هم که با خود از ایران به هندوستان برده بود، در نزد پارسیان گذاشت تا از آنها استفاده شود. یکی از این نسکها «هیربدستان و نیرنگستان» بود که برای نخستینبار به همت «دستور جاماسب ولایتی»، به دست پارسیان رسید هفت سال پس از مسافرت «دستور جاماسب ولایتی» به هندوستان، «جاماسب آسانا» این کتابها را در با کمال دقت استنساخ کرد.
پس از آنکه پارسیانهند بهیاری زرتشتیان ایران، عالم علوم مذهبی شده، اوستا و پهلوی آموختند و جمیع کتب دینی موجود در ایران را دارا گردیدند، طوفان حوادث روزگار چراغ فرهنگ زرتشتیان ایران را خاموش ساخت. گویا این خواست پروردگار یکتا و بیهمتا بود که پیام پاک اشوزرتشت فراموش نشود و در میان دینورزان پارسی محفوظ بماند. در زمانی که زرتشتیان ایران بر اثر حوادث تلخ سدههای بعد، بهویژه در اواخر روزگار صفویه و دورهی قاجار مورد آسیب جدی قرار گرفتند، پس از لطف پروردگار، زحمات «دستور جاماسب ولایتی» و مجموعه کتابهای نزد پارسیانهند بود که دینبهی را در جهان زنده و پویا نگه داشت. کتابهایی که بعدها مورد استفاده بسیاری از خاورشناسان و اوستاشناسان غربی قرار گرفت. در میانهی روزگار حکومت قاجارها، اینبار این پارسیانهند هستند که به یاری بهدینان ایران میشتابند و دانشی را که زمانی از ایران بدیشان انتقال پیدا کرده با خود به این سرزمین باز میگردانند و سخاوتمندانه چون آب حیات به پای نهال جامعه زرتشتیان ایران میریزند تا مگر دوباره جان بگیرد و پویایی آغاز کند...
چنانکه از درونمایه کتاب «روایات دستور داراب هرمزدیار» برمیآید، در نخستین تماس پارسیانهند با زرتشتیان ایران بهسال 847یزدگردی(:بهقولی848) چاپار پارسیان، «نریمان هوشنگ» از دستوران ایران خواسته بود که پاسخ خویش را به زبان و خط پهلوی ننویسند، زیرا در آن روزگار دیگر کسی در هند پهلوی نمیدانست. از همینرو دستوران ایران بهعوض زبان پهلوی، پاسخ خویش را به زبان پارسی اما با خط دیندبیره نوشتند. در بخشی از این نامه که در کتاب روایات دستور داراب هرمزدیار ضبط است میخوانیم:«ازیرا خط پهلوی این چیزها ننوشتم که چنان گفت و نمود نریمان هوشنگ که مگر خط پلوی نمیدانند هیربدان و بهدینان مازدیسنان نوساری و کنبایت و بهروچ و سورت و انکلیسر. در این شهرها گفت بهدین هست و هیربد نیز هست مگر خط پهلوی نمیدانند. کتابت کرد شاپور جاماسب از بهر بهدینان و هیربدان هندوستان را به یزدان کام باد، ایدون باد، ایدونترج باد، از آن واسطه این واضح به اوستا نوشتم و این خط پهلوی بود به خط اوستا نبشتم.»
آمدن «نریمان هوشنگ» در سال 857خورشیدی به ایران، بیشک سرآغاز فصل جدیدی از ارتباط میان بهدینان ایران و پارسیانهند است. چه، بهدینان ایران سالیان درازی بود که از وجود همکیشانشان در هندوستان بیخبر بودند و آمدن نریمانهوشنگ و خبر وجود بهدینان در هندوستان سبب مسرت و خوشحالی بسیار دستوران و بهدینان ایران شد. «نریمان هوشنگ» پس از ورود به ایران، یکسال در یزد توقف کرد تا زبان پارسی بیاموزد. پس از یادگیری زبان فارسی پیام خویش را به دستوران ایران رسانید و پاسخ پرسشهای مذهبی را از دستوران ایران گرفت و با خود به هند برد.
4سال پس از نریمانهوشنگ، در سال 861خورشیدی دو تن از بهدینان ایران بهنامهای «نوشیروانپورخسرو» و «مرزبانپوراسفندیار» به بمبیی رفتند. 29سال بعد از این دو تن نیز در تاریخ در سال 890خورشیدی چهار تن از بهدینان بهقصد بازرگانی متوجه هند شدند و از آنجا نامهای از پارسیان را با خود به ایران آوردند. نامهای آنها «نوشیروان پور مهربان»، «سعدالمرء پور مرزبانشاه»، «نوروز پور فریبرز» و «فرخ پور بربخش» بود. در همین روزگار است که فرزانهی وارسته، «دستور آذرکیوان» از شیراز به بندر سورت میرود...(1)
در سال 972خورشیدی(:1593م) «موبد اردشیر کرمانی» بههند سفر میکند و در تالیف فرهنگ جهانگیری، به پارسی سره واژههای زند، پازند و پهلوی همت میگمارد. در سال 1029خورشیدی «شهریار پور رستم پور صندل کرمانی» بهگجرات سفر میکند. وی در بازگشت حامل نامهای از پارسیانهند برای بهدینان ایران بود...
پارسیانهند بهویژه بهدینان نوساری با دقت و وسواسی خاصی، پاسخهای ارسالی دستوران ایران را نگهداری میکردند. چه این پاسخها به پرسشهای مذهبی(:وچرها) برای ایشان چونان کتابی دینی ارزشمند بود. این پرسشها و پاسخها که روشنگر گوشههای زیادی از تاریخ زرتشتیان است، پس از 14سال تلاش توسط «دستور داراب هرمزدیار» در سال 1071خورشیدی گردآوری شد و به «روایات دستور داراب هرمزدیار» نامور است. تاریخ نامههای ضبط شده در کتاب «روایات دستور داراب هرمزدیار» مابین 847 تا 1142یزدگردی را نشان میدهد. آخرین نامه در تاریخ 1142یزدگردی توسط «ملاکاووس پور رستم» به هندوستان رسید و از آن بهبعد باب مکاتبات فقهی میان پارسیانهند و دستوران ایران بسته شد.
در تمام این مدت دستوران ایران، گسترهای از نسکهای اوستا و زند را برای پارسیانهند میفرستادند. ارسال این کتابها از ایران به هند دو مزیت داشت، نخست آنکه کمک میکرد تا پارسیان پیوند خویش را دین و فرهنگ زرتشتی از دست ندهند و دیگر آنکه شوند آن میشد که این کتابها از آتش کینه و تعصب آن روزگار ایران بهدور مانده و سالم بمانند. این روند تا سدهی نوزدهم میلادی نیز ادامه داشته است، چنانکه خاورشناسانی چون «براون» و «جکسن» در سفرنامههایشان بدان اشاره داشتهاند.
«ادواردبراون»: «زرتشتیها تقریبا" تمام کتابهای قدیمی و مهم خود را که از تطاولها و کتابسوزیها در امان آمده از یزد و کرمان به هندوستان فرستادهاند که نزد پارسیهای هندوستان محفوظ بماند زیرا بیم دارند که مبادا هنگام تعویض حاکم یا اغتشاش، مسلمین بریزند و آن کتابها را از بین ببرند.» (2)
«ابراهام جکسن» خاورشناس و اوستاشناس آمریکایی نیز در سفرنامهی خویش از نشستی با «دستورتیرانداز» و «ماسترخدابخش» یاد میکند. در این نشست ایشان برخی نسکهایی دینی را که در اختیار داشتهاند به جکسن نشان میدهند. جکسن دربارهی این نشست مینویسد:«مطلعین کنفرانس(:اشاره به دستور تیرانداز و ماسترخدابخش) گفتند که همهی کتابهای بااهمیت خود را برای آنکه صحیح و سالم بماند و نیز برای استفاده و تهیهی رونوشت به هند فرستادهاند.»
یکی از ارزشمندترین نسکهایی که در این میان به هند فرستاده میشود، مجموعه نسکهای «دینکرد» است. این کتاب بزرگ مشتمل بر 9دفتر در سال 1262خورشیدی بهوسیلهی «ملابهمن منجم پور ملابهرام» کلانتر وقت مقیم خرمشاه، بههند برده شد.
پارسیانهند همواره در نامههایشان از دستوران ایران درخواست میکردند تا برای آموزش آنها موبدان و هیربدانی دانشمند را روانه هندوستان کنند. اما دستوران ایران انجام این درخواست را در آن روزگار ممکن نمیدانستند. چه، مسافرت دریایی را به دلایل فقهی و مسافرت زمینی را بهشوند ناامنی راهها میسر نمیدانستند. اما در نهایت این خواست جامهعمل پوشید و در سال 1099خورشیدی یکی از دستوران دانشمند و فرزانهی ایران نامور به «دستور جاماسب ولایتی» رنج سفر را به تن خرید و رهسپار بندر سورت در گجرات شد. سفر «دستور جاماسب ولایتی» بیشک فصلی مهم در زندگی دینی پارسیانهند و حتا پژوهشهای خاورشناسان غربی بهشمار میآید!
«دستور جاماسب ولایتی» با ورود به هند و مشاهدهی آشفتگی دینی هازمان پارسیان برآن میشود تا در حد توان خویش به گشودن گرههای مشکلات مذهبی بهدینان آن دیار و تربیت دینی و آموزش پهلوی و اوستا به برادران پارسی همت گمارد. اما پس از مدتی با مشاهدهی دامنه اختلافات مذهبی موجود میان ایشان، خسته و ملول، چارهی کار را در تربیت و آموزش دقیق چند موبدزادهی نوجوان و باهوش میبیند، تا مگر آنها در آینده به مشکلات سر و سامان دهند و به اصلاح امور، همت گمارند. یکی از آن سهتن که «دستورجاماسب ولایتی» برای آموزش دانش دین و زبان اوستا و پهلوی برگزید، «دستور داراب کومانا» مقیم سورت بود. وی همان کسی است که سالها بعد به مقام دستوربزرگی بهدینان سورت رسید و هماو بود که خاورشناس پیشرو «آنکتیل دوپرون» را بهنزد خویش پذیرفت و نسکهای دینی را برای پژوهش در اختیار وی گذارد و به او زبان پهلوی آموخت. تصمیمی که «دستور داراب کومانا» پیرامون آموزش «آنکتیل دوپرون» گرفت، سرآغاز جنبشی شگرف در مراکز پژوهشی غرب شد. چنانکه پس از آن با کوششهای «آنکتیل دوپرون» فصلی بزرگ در تاریخ پژوهشهای دین و فرهنگ زرتشتی رقم خورد و بسیاری از خاورشناسان غربی به پژوهش بر روی نسکهای اوستا و پهلوی راغب شدند.
«دستور جاماسب ولایتی» در کنار آموزش این سهتن و اندرز دادن سایر هیربدان و بهدینان، به نوشتن نسکهایی دقیق از اوستا برای بهدینان هند، همت گمارد. آن فرزانهی گرانقدر بههنگام بازگشت به ایران، کتابهایی را هم که با خود از ایران به هندوستان برده بود، در نزد پارسیان گذاشت تا از آنها استفاده شود. یکی از این نسکها «هیربدستان و نیرنگستان» بود که برای نخستینبار به همت «دستور جاماسب ولایتی»، به دست پارسیان رسید هفت سال پس از مسافرت «دستور جاماسب ولایتی» به هندوستان، «جاماسب آسانا» این کتابها را در با کمال دقت استنساخ کرد.
پس از آنکه پارسیانهند بهیاری زرتشتیان ایران، عالم علوم مذهبی شده، اوستا و پهلوی آموختند و جمیع کتب دینی موجود در ایران را دارا گردیدند، طوفان حوادث روزگار چراغ فرهنگ زرتشتیان ایران را خاموش ساخت. گویا این خواست پروردگار یکتا و بیهمتا بود که پیام پاک اشوزرتشت فراموش نشود و در میان دینورزان پارسی محفوظ بماند. در زمانی که زرتشتیان ایران بر اثر حوادث تلخ سدههای بعد، بهویژه در اواخر روزگار صفویه و دورهی قاجار مورد آسیب جدی قرار گرفتند، پس از لطف پروردگار، زحمات «دستور جاماسب ولایتی» و مجموعه کتابهای نزد پارسیانهند بود که دینبهی را در جهان زنده و پویا نگه داشت. کتابهایی که بعدها مورد استفاده بسیاری از خاورشناسان و اوستاشناسان غربی قرار گرفت. در میانهی روزگار حکومت قاجارها، اینبار این پارسیانهند هستند که به یاری بهدینان ایران میشتابند و دانشی را که زمانی از ایران بدیشان انتقال پیدا کرده با خود به این سرزمین باز میگردانند و سخاوتمندانه چون آب حیات به پای نهال جامعه زرتشتیان ایران میریزند تا مگر دوباره جان بگیرد و پویایی آغاز کند...