تازهترین ها <<<<
_____________________
هوای امروز مزرعه کلانتر
|
دولت سامیا کلانتری دهیار نمونه و سختکوش مزرعه کلانتر درگذشتدولت جمشید سامیا کلانتری، دهیار پیشین روستای زرتشتینشین مزرعه کلانتر، نخستین بانوی دهیار در ایران، بانویی که دلش در
آبادانی روستا میتپید، از گیتی درگذشت و به مینو پیوست دولت سامیا کلانتری روز رام ایزد از گاهشمار زرتشتی برابر با پنجشنبه 21 فروردینماه 1399 خورشیدی در پی عارضهی قلبی در سنخوزهی آمریکا چشم از جهان هستی فروبست. گردهمایی آیین تازه درگذشته به شوند بحران همهگیری برگزار نمیشود. دولت جمشید سامیا کلانتری 19 شهریورماه 1324 چشم به جهان گشود. فریدون سهراب سامیا کلانتری همسر آن بهشتی روان و فرزندان به نامهای پروانه، گلناز، سیما و مهرداد هستند. نورالدین عبدالهپور، تهیه کننده و کارگردان فیلم مستند «سامیا»، در دستنوشت با عنوان «سنگفرشی برای فردوسی» بر روی صفحهی شخصی خود از سختکوشی دولت سامیا کلانتری اینچنین به نیکی یاد میکند: «دهیار فعال، پرکار، لایق و با تجربه روستای مزرعهکلانتر در بیست کیلومتری شهر میبد، با داشتن روحیه فعالیت عمرانی در ساختاردهی فرهنگی و اجتماعی و دگرگونسازی چهرهی این روستا در طول شش سال فعالتی مداوم نقشی بیبدیل داشته است. پرورشدهندهی نمونه ماهی در استان یزد، روستای نمونه گردشگری، اهتمام جدی در بهداشت محیطزیست و مدیریت پسماند، تامین روشنای معابر، اصلاح بهسازی و سنگفرش کوچهها، بهسازی، کاروانسراها، آب انبارهای قدیمی، احداث پارک روستا، سرویس رفت و برگشت با اتوبوس به شهر میبد، اجرای طرح هادی، تشویق وحمایت از طرف یونسکو و استانداردی یزد، اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان یزد، فرمانداری میبد و شورای روستا فهرست بلند بالای از عملکرد، فعالیتها این بانوی سخت کوش و فداکار در قلب کویر ایران را گواهی میدهد و همهی اینها موجبات خشنودی و رضایت اهالی روستا و هم کسانی است که دلشان در آبادی روستا میتپد و بر تلاش شبانه روزی سامیا با نیکی و احترام مینگرند که با یک نگاه و ایده جدید با الهام از سرودههای سراینده شاهنامه جانی دوباره به حیات روستای مزرعه کلانتر داده است. تجلیل، تشویق، تکریم این بانوی نمونه سختکوش، ثبت تجربیات موفق، الگودهی و الگوسازی از وظایف مدیران، برنامهریزان است. خسته نباشید سامیا» کارگردان فیلم مستند سامیا، مینویسد: «دولت سامیا کلانتری، وقتی هر چهار فرزند وی با تحصیلات عالیه سروسامان میگیرند. پس از بازنشستگی شوهر به قصد اقامت در روستا عازم زادگاهش میشود. روستای متروکه و تقریباً در خالی شدن از سکنه. دهیار فعال، پرکار، لایق و با تجربه روستای مزرعه کلانتر در بیست کیلومتری شهر میبد، با داشتن روحیهی فعالیت عمرانی در ساختاردهی فرهنگی و اجتماعی و دگرگونسازی چهره این روستا در طول شش سال فعالتی مداوم نقشی بیبدیل داشته است. روستای با کوچهباغهای زیبا، ساباطها، خانههای کاهگلی با بوی خاک، سفال و کاهگل، درهای منقش چوبی، با مردمانی خونگرم و آب هوای کویری، بسیاری از کسانی که، با خاطره از آنجا به جاهای دیگر کوچ کرده بودند. امروزه با چهره ای دگرگون شده از آن به آن روستا برگشتند. خانههای نوین، میدان ورودی اول شهر با جدولگذاری و فضای سبز بنام میدان فردوسی طراحی و احداث شده است، کوچه سنگفرشها زیبا که با خردمندی و خلاقانه نامی برای هر کدام انتخاب شده است با برداشتی از قهرمانان و شخصیتهای شاهنامه تهمینه، رودابه، زال، نریمان، سودابه، منیژه، سهراب، رستم و دههای نامآور دیگر که نامشان با نام ایران گره خورده است. با داستانهای از مهر و دلدادگی، خویش و دوستی. سامیا به عنوان نخستین دهیار زن در ایران، دهیار نمونه استانی و کشوری کارش را با شور و اشتیاق، انگیزه و جدیت با همت و تلاش زایدالوصفی شروع کرد. با همدلی در چارچوب شیوه و اهداف مشخص و با استراتژی بر اساس یک تعامل مفید و سازنده با ادارات، سازمانها و مردم و زمانی که فعالیت در دهیاری را آغاز کرد، بدون اینکه بداند دهیار یعنی چه؟ و چه وظایفی دارد ولی اکنون ۴۶۰ دهیار زن در ایران تجربه فعالیت در دهیاری و اداره مدیریت امور روستایی را تجربه میکنند و شاید امثال سامیاها نمونه مثال زدنی از کسانی باشند که صادقانه و بی ادعا کمر به آبادی روستاها بستند. دهیاری ها برخلاف شهرداری که سابقه یک قرن فعالیت در ایران رادار هستند فاقد پشتوانه نیروی انسانی ماهر اداری و مدیریتی هستند. اما در سایهی تجربیات، فعالیت و پشتکار مداوم دهیاریها با توجه به نوع و بافت اجتماعی با نوآوری و خلاقیت، ترکیب خردمندانه، خلق ایدههای نو در بستر عمران و آبادانی روستاها و تقویت باورها نشاط به زندگی را به روستاها برگردانند… استان یزد، سرزمینی در میانه کویر، با مردمانی صبور و بردبار با ریشه های عمیق در تاریخ، با فرهنگ غنی و پیشینه های تاریخی، با صبر و پایداری در مقابل دشواری های طبیعت باهمراهی و همزیستی مسالمتآمیز با طبیعت و کویر، شرایط اقلیم و جغرافیای کویر نشینان سختکوش را اندیشمند و سازگار به بار آورده است. این استان تلاقی فرهنگ، طبیعت و معماری است با بادگیرها و عمارت های تاریخی … جایی که عرصه گسترده طبیعت به عرصه فرهنگ پیوند می خورد، فرهنگ و مظاهر فرهنگی ریشه دوانده و با گذشته های دور پیوند خورده است. با گنجینه ای از گوهر ها و الوان میراث هویتمند فرهنگی که گفته ها وناگفته های بسی شیرین و جذاب دارد. شهر تاریخی و باستانی میبد با ساز واره یک شهر کویری که در گذر هزارهای تاریخ چون کوهی استوار ایستاده است با نارین قلعه. شهری که تلاش و کوشش مداوم مردان و زنان سازگار این دیار است. کویریترین نقطهی سرزمینمان با زیارتگاهها، مساجد، کاروانسراها، آب انبارها، ساباط ها ، حمامهای قدیمی و به هر جهتی که سر بچرخانی بادگیری را میبینی. شهری کهن که در کارگاههایش هنوز زیلو می بافند. دستهای کوزه گران با گل سفال نقش و نگاره ماهرانه می زنند. نقشی از انس و الفت در پیچ و خم برجها دیوارها که با یادها خود را سینه به سینه به نسل های بعدی سپرده اند. با روایتهای جاندار از افسانهها، آیینهاو باورها …» به روان پاک همه درگذشتگان درود باد. به روان دولت جمشید سامیا کلانتری درود باد. امرداد درگذشت آن بهشتی روان را به بستگان آن روانشاد بهویژه فرزندانش پروانه، مهرداد و عروس خانواده مهرناز نمیری و همچنین فیروزه منوچهری که از همکاران و همراهان امرداد بوده و هستند آرامشباد گفته و در غم از دست رفتن آن بانوی فرزانه خود را همدل بازماندگان میداند؛ برای آن انوشهروان، شادی روان و گروسماننشینی و برای بازماندگان شکیبایی و دیرزیوی آرزومند است. نوشته شده توسط : کیومرث سامیا کلانتری ای رهگذر باین سرزمین اهورایی که رسیدی نرم و آهسته قدم بگذار که مبادا خفتگان تاریخ ما را بیدار کنی . اهسته قدم بگذار و خواب اشو زرتشت نخستین پیامبر یکتا پرستی جهان را آشفته مساز پیامبری که به پیروانش آزادی اختیار داد و در واقع بنیانگذار دمکراسی در جهان بود نرم و آهسته قدم بگذار که اگر بیدار شود ما چگونه می توانیم به چشم های مهربایش نگاه کنیم و اگر از ما بپرسد, من که بشما گفتم که ( خوشبخت کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد ) کدام یک از شما بان عمل کردید ؟ باو چه جواب خواهیم داد ؟ ای رهگذر خواب اشو زرتشت را آشفته مساز پیامبری که خداوندش جان و خرد بود اگر بیدار شود و از ما بپرسد (بقول ابن خلدون رویداد نگار عرب شش ماه سال آب های حمام ایران را با سوزاندن کتاب گرم کردند و شما چه کردید ؟ ) باو چه جواب دهیم ؟ ای رهگذر آهسته قدم بگذار و خواب کورش بزرگ این رادمرد تاریخ ما را آشفته مساز که اگر بیدار شود و از ما بپرسد (من باین دلیل اعلامیه آزادی را در بابل نوشتم تا بابلی ها بدانند که آزادند تا هر خدا و باور و ایمانی که دوست دارند داشته باشند . اشو زرتشت که بشما آزادی داده بود با آن آشنا بودید چرا در ترویج آن نکوشیدید و خود نیز فراموشتان شد ) چه جوابی برای او داریم ؟ کنت دوگوبینو . نویسنده شاعر جامعه شناس سیاستمدار و فیلسوف فرانسوی در باره کورش بزرگ چنین می گوید . شاهنشاهی کورش بزرگ هیچ گاه در عالم نظیر نداشت, او براستی یک مسیح بود بجرعت می توان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا بر تر از همه در جهان آن روز باشد . کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت . آهسته قدم بگذار و خواب داریوش بزرگ را آشفته مساز که اگر بیدار شود و بگوید ( من که همیشه از اهورا مزدا می خواستم که این سرزمین را از دروغ دور نگه دارد چون دروغ باعث خشگ سالی خواهد شد . اکنون چه شده که دروغ سراسر ایران را فرا گرفته ) حرقی برای گقتن داریم ؟ در این سرزمین اهورایی ای رهگذر آهسته قدم بگذار و خواب انوشیروان عادل را آشفته مساز . چون زمانی که اعراب نوزادشان را بخاطر دختر بودن زنده بگور میکردند دانشگاه و کتابخانه اش در جهان آنروز نمونه بود اگر بیدار شود ما از خجالت چه باید بکنیم که امروز نام همیشه جاوید خلیج پارس را می خواهند دگرگون کنند و ما نظاره گریم ای رهگذر به آذربایجان که رسیدی خواب شیر بیشه آذربایجان را اشفته مساز که خلیفه از شنیدن نامش لرزه باندامش می افتاد . بابک خرم دین این شیر بیشه آذربایجان اگر بیدار شود فریادش گوش فلک را کر خواهد کرد و اگر بپرسد من با خون خودم بیگانه را از این سرزمین راندم شما چگونه نتوانستید آنرا پاس دارید ؟ جوابی برایش داریم ؟ ای رهگذرررررررررررر مزرعه کلانتر سپید پوش شدپس از سالها مزرعه کلانتر بار دیگر جامه سپید به تن کرد و یک پارچه سپید پوش شد
پس از پایان مراسم گهنبار مهر ایزد که به یاد جانباختگان راه میهن خوانده شد برف اغاز شد و تا بامداد روز بعد ادامه داشت (مسابقه فرتور (عکسبنا به درخواست شمار بسیاری از دوستان , از ما خواسته شده تا تصویر بیشتری از گذشته مزرعه کلانتر را در تارنما به نمایش بگذاریم , به همین مناسبت تارنمای مزرعه کلانتر در نظر دارد یک سری مسابقات تصویری برگزار نماید . ولی لازم به یادآوری میباشد که ما تصویر چندانی در دسترس نداریم
....... تاریخچه هنر نمایش در مزرعه کلانتر (بخش 6
نوشته شده توسط کیومرث سامیا کلانتری دوشنبه, 15 مهر 1392 با این دگرگونی هایی که بوجود آمد مزرعه کلانتر زمانی که مراسمی داشت بشدت شلوغ می شد و دیگر مدرسه جواب گوی این جماعت مشتاق نبود . بعنوان مثال زمانی که بهمن جمشیدی همراه با خدابخش سامیا نقش آب حوضی بازی کرد آن چنان معروف شد که فردای آن روز دیگر در مزرعه کلانتر جوان ها او ( بهمن آب حوضی ) می نامیدند . بعد از چهارده سال قهرماني جام راستي به مزرا آمد یکشنبه, 24 شهریور 1392 جوانان با غيرت مزرا توانستند با درخشش خيره كننده خود با بازيهاي بسيار تماشاگر پسند در بين هفت تيم شركت كننده مقام نخست را از آن خود سازند ( تاریخچه هنر نمایش در مزرعه کلانتر (بخش 2-5
کم کم نمایش های یک نفره جای خود را به نمایش های دونفره و بیشتر داد آنهم بدون نوشته یک ساعتی با هم تمرین می کردند که چه بگویند و بعد از آن اجرا . فقط کارشان خنداندن مردم بود هرچه که باعث خنده میشد می گفتند همراه با حرکاتی خنده دار. تاریخچه هنر نمایش در مزرعه کلانترتا آنجا که دیگران بیاد داشتند و می گفتند زمان زیارت پیر هریشت و پیر سبز هر پسین مردم گرد تا گرد خیله مزرعه کلانتر جمع می شدند تا جا بگیرند, چون می دانستند که مزرایی ها شبها نمایش اجرا می کنند . در آن زمان رادیو و تلویزیون نبوده و تقریبا هیچ وسایل ارتباط جمعی در ایران وجود نداشته و این سه یا چهار شبانه روز با ساز و آواز و نمایش سر گرم می شدند و لذت می بردند .
آخر مرام مردی ومردانگینوشته شده توسط فریدون سامی
پنجشنبه, 30 خرداد 1392 تابستان سال 1349 بود که برای زیارت پیرسبزبه مزرا رفته بودم, در یکی از شبهای تابستان که با پدربزرگ پشت بام خوابیده بودیم بیاد روزهایی افتادم که چند سالی بیش نداشتم وپدر بزرگ که برای دشتبانی به صحرا می رفت من با گریه وزاری می خواستم همراه اوبه صحرا بروم ولی با مخالفت شدید وی روبرو وچند بار بیشتر موفق نشدم همراهش بروم, همین طور که غرق در حال وهوا ی آن سالها بودم از پدر بزرگ پرسیدم راستی خاطره ای هم بیاد داری زمانیکه دشتبان بودی؟ گفت خیلی زیاد. بعداز مکث کوتاهی گفت: آخرین امتحان نوشته شده توسط سهراب کادمی
دوشنبه, 13 خرداد 1392 ساعت 21:32 پایه سوم دبستان بودم و نیمه های خرداد ماه بود، همه کارهایم را ردیف کرده بودم و اجازه گرفته بودم که پس از آخرین امتحان و آغاز تعطیلات به مزرعه کلانتر بروم ، پس از نیمروز امتحان فارسی داشتیم و آموزگار ما آقای آفرین بود . به هیچوجه دلشوره امتحان نداشتم چون شعرها را حفظ کرده بودم و روخوانی هم مشکلی نبود . دلشوره من بیشتر از ان جهت بود که نکند مرا دیرتر فرا بخوانند و به اتوبوس پس از نیمروز نرسم ، ولی طولی نکشید که یکی از بچه ها که امتحانش را داده بود از کلاس بیرون آمد و گفت نوبت تو است از شمع بیاموز سوختن را
وشته شده توسط کیومرث سامیا کلانتری
شنبه, 17 فروردین 1392 ساعت 20:52 من در مزرعه کلانتر چشم بجهان گشودم و تا هفت سالگی در مزرعه کلانتر بودم و چون چهار برادر و دو خواهر بودیم و پدر و مادرم نمی توانستند خوراک ما را تامین کنند مرا که از همه کوچکتر بودم بخانه زنی که در محله یزد زندگی می کرد و تنها بود گذاشتند تا در ازای کاری که می کنم فقط خرج و لباس مرا بدهد . روزیکه مرا از مزرعه کلانتر می بردند را هرگز فراموش نمی کنم . خواهر کوچکم را محکم در اغوش گرفته بودم و هر دو بشدت گریه می کردیم . مزرعه کلانتر: آغاز دفتر این دفتر را باین امید می گشاییم که باعث همازوري و همبستگي جامعه زرتشتي و بخصوص اهالی مزرعه کلانتر گردد. از نا ملایمات روزگار نمی گوییم و نگوییم که رنج بیشمار از دیگران بردیم و بردن اين رنج ها بما آ موخته که با هم مهربان باشیم آغاز می کنيم اين دفتر را با ارزوی شادی براي هم دیگر و با خبر باشیم از حال هم اهالی مزرعه کلانتر در جای جای این جهان پهناور پراکنده اند و از حال هم دیگر بي خبر. می گشاییم این دفتر را تا با هم در ارتبا ط باشیم و انچه را که در مزرعه کلانتر که وجه اشتراک ماست می گذرد با خبر گردیم این اغاز راه است و اميد واریم کاستی ها را با کمک هم بر طرف نماییم قبل از هر چيز باید سپاسی داشته باشیم از فريبرز جمشید جمشیدی که اغاز گر اين راه بود واردشیر فرخ جمشيدی که پیشنهاد این کار را داد و خود این سایت را اماده کرد. اغاز می کنیم این دفتررا با هم فکري هم دیگر و ادامه میدهیم با دوستی و صمیمیت پس باین امید این دفتر را مي گشاییم. کیومرث سامیا کلانتری This site is opened with the intention of helping to bring closer together Zoroastrians, particularly those of Mazra-e Kalantar origin. Our history has been full of hardships and storms and through these hardships we have learned to keep united. The inhabitants of Mazra-e Kalantar have gradually scattered and settled in different parts of the world, and rarely find the chance to be in touch with other inhabitants and keep abreast with news from this village. We hope that this site will make it easier to be informed of each other and to update news from our village. Though it is just a start, we are sure that with the help of each other we will make our site more efficient. Special thanks to Fariborz Jamshid Jamshidi, who was the initiator of this thought and to Ardeshir Farokh Jamshidi for taking the first steps to open this site. May our love and faith for our motherland and rich culture be strengthened and last forever
|